دیوان شمس/ای همه منزل شده از تو ره بیرهه
ظاهر
ای همه منزل شده از تو ره بیرهه | بیقدمی رقص بین بیدهنی قهقهه | |||||
از سر پستان عشق چونک دمی شیر یافت | قامت سروی گرفت کودکک یک مهه | |||||
روی ببینید روی بهر خدا عاشقان | گر چه زنخ زد بسی کوردلی ابلهه | |||||
والله کو یوسف است بشنو از من از آنک | بودم با یوسفی هم نمک و هم چهه | |||||
چونک نماید جمال گوش سوی غیب دار | عرش پر از نعرههاست فرش پر از وه وهه | |||||
عاشق باشد کمان خاص بتی همچو تیر | هیچ نپرد کمان گر بشود ده زهه | |||||
آنک ز تبریز دید یک نظر شمس دین | طعنه زند بر چله سخره کند بر دهه |