دیوان شمس/ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را
ظاهر
ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را | ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا | |||||
سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد | گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا | |||||
از کف تو ای قمر باغ دهان پرشکر | وز کف تو بیخبر با همه برگ و نوا | |||||
سرو اگر سر کشید در قد تو کی رسید | نرگس اگر چشم داشت هیچ ندید او تو را | |||||
مرغ اگر خطبه خواند شاخ اگر گل فشاند | سبزه اگر تیز راند هیچ ندارد دوا | |||||
شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود | ابر حریف گیاه صبر حریف صبا | |||||
هر طرفی صف زده مردم و دیو و دده | لیک در این میکده پای ندارند پا | |||||
هر طرفیام بجو هر چه بخواهی بگو | ره نبری تار مو تا ننمایم هدی | |||||
گرم شود روی آب از تپش آفتاب | باز همش آفتاب برکشد اندر علا | |||||
بربردش خرد خرد تا که ندانی چه برد | صاف بدزدد ز درد شعشعه دلربا | |||||
زین سخن بوالعجب بستم من هر دو لب | لیک فلک جمله شب میزندت الصلا |