دیوان شمس/ای مونس و غمگسار عاشق
ظاهر
ای مونس و غمگسار عاشق | وی چشم و چراغ و یار عاشق | |||||
ای داروی فربهی و صحت | از بهر تن نزار عاشق | |||||
ای رحمت و پادشاهی تو | بربوده دل و قرار عاشق | |||||
ای کرده خیال را رسولی | در واسطه یادگار عاشق | |||||
آن را که به خویش بار ندهی | کی بیند کار و بار عاشق | |||||
از جذب و کشیدن تو باشد | آن ناله زار زار عاشق | |||||
تعلیم و اشارت تو باشد | آن حیله گری و کار عاشق | |||||
از راه نمودن تو باشد | آن رفتن راهوار عاشق | |||||
ای بند تو دلگشای عاشق | وی پند تو گوشوار عاشق | |||||
دیرست که خواب شب نمانده است | در دیده شرمسار عاشق | |||||
دیرست که اشتها برفتست | از معده لقمه خوار عاشق | |||||
دیرست که زعفران برستست | از چهره لاله زار عاشق | |||||
دیرست کز آبهای دیده | دریا کردی کنار عاشق | |||||
زینها چه زیانش چون تو باشی | چاره گر و غمگسار عاشق | |||||
صد گنج فروشیش به دانگی | وان دانگ کنی نثار عاشق | |||||
ای لاف ابیت عند ربی | آرایش و افتخار عاشق | |||||
لو لاک لما خلقت الافلاک | نه چرخ به اختیار عاشق | |||||
بس کن که عنایتش بسنده است | برهان و سخن گزار عاشق |