دیوان شمس/ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر)
  ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر آخر نظری کن به نظربخش فکر بر  
  ای طالب و ای عاشق بنگر به طلب بخش بنگر به مثر تو چه چفسی به اثر بر  
  او می‌کشدت جانب صلح و طرف جنگ گه صحبت یاران و گهی اوج سفر بر  
  در تو نگران او و تو را چشم چپ و راست او با تو سخن گوی و تو را گوش سمر بر  
  او می‌زند این سیخ و هش گاو سوی یوغ عیسیست رفیق و هش خربنده به خر بر  
  هر گاو و خری سیخ خورد بر کفل و پشت تو سیخ ندامت خوری بر سینه و بر بر  
  زان سیخ کباب دل تو گر نشد آگه پخته کندت مطبخیش نار سقر بر  
  گه کاسه گرفتی که حلیماب و زفر کو گه چنگ گرفتی تو به تقریع زفر بر  
  ز افشارش مرگ آن رخ تو گردد چون زر زر بازدهی و بنهی سر به حجر بر  
  بس چند کنی عشوه تو در محفل کوران بس چند زنی نعره تو بر مسمع کر بر