دیوان شمس/ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر
ظاهر
ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر | آخر نظری کن به نظربخش فکر بر | |||||
ای طالب و ای عاشق بنگر به طلب بخش | بنگر به مثر تو چه چفسی به اثر بر | |||||
او میکشدت جانب صلح و طرف جنگ | گه صحبت یاران و گهی اوج سفر بر | |||||
در تو نگران او و تو را چشم چپ و راست | او با تو سخن گوی و تو را گوش سمر بر | |||||
او میزند این سیخ و هش گاو سوی یوغ | عیسیست رفیق و هش خربنده به خر بر | |||||
هر گاو و خری سیخ خورد بر کفل و پشت | تو سیخ ندامت خوری بر سینه و بر بر | |||||
زان سیخ کباب دل تو گر نشد آگه | پخته کندت مطبخیش نار سقر بر | |||||
گه کاسه گرفتی که حلیماب و زفر کو | گه چنگ گرفتی تو به تقریع زفر بر | |||||
ز افشارش مرگ آن رخ تو گردد چون زر | زر بازدهی و بنهی سر به حجر بر | |||||
بس چند کنی عشوه تو در محفل کوران | بس چند زنی نعره تو بر مسمع کر بر |