دیوان شمس/ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نه
ظاهر
ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نه | از سر تو برون کن هی سودای گدایانه | |||||
در بزم چنان شاهی در نور چنان ماهی | خط در دو جهان درکش چه جای یکی خانه | |||||
در دولت سلطانی گر یاوه شود جانی | یک جان چه محل دارد در خدمت جانانه | |||||
گر جان بداندیشت گوید بد شه پیشت | ده بر دهن او زن تا کم کند افسانه | |||||
یک دانه به یک بستان بیع است بده بستان | و آن گاه چو سرمستان میگو که زهی دانه | |||||
شاهی نگری خندان چون ماه و دو صد چندان | بیناز خوشاوندان بیزحمت بیگانه | |||||
شمس الحق تبریزی آن کو به تو بازآید | آن باز بود عرشی بر عرش کند لانه |