دیوان شمس/ای خواجه تو عاقلانه می‌باش

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(ای خواجه تو عاقلانه می‌باش)
  ای خواجه تو عاقلانه می‌باش چون بی‌خبری ز شور اوباش  
  آن چهره که رشک فخر فقرست با ناخن زشت خویش مخراش  
  آن بت به خیال درنگنجد بت‌ها به خیال خانه متراش  
  جمله بت و بت پرست چون اوست غیر کل و جمله چیست جز لاش  
  نی فهم کنند خلق این را نی دستوری که دم زنم فاش  
  این ماش برنج احولانست ور نی نه برنج هست و نی ماش  
  پایان‌ها را کجا شناسند چون پوشیدست رشک روهاش  
  گر می‌دزدی ز زندگان دزد ای دزد کفن به شب چو نباش  
  اما ز قضاست مات من مات هم حکم قضاست عاش من عاش  
  خامش که ز شب خبر ندارد آن کس که به روز خورد خشخاش