دیوان شمس/ای خدایی که چو حاجات به تو برگیرند
ظاهر
ای خدایی که چو حاجات به تو برگیرند | هر مرادی که بودشان همه در بر گیرند | |||||
جان و دل را چو به پیک در تو بسپارند | جان باقی خوش شاد معطر گیرند | |||||
بندگانند تو را کز تو تویشان مقصود | پای در راه تو بنهند و کم سر گیرند | |||||
ترک این شرب بگویند در این روزی چند | عوض شرب فنا شربت کوثر گیرند | |||||
چون ستاره شب تاریک پی مه گردند | چو مه چارده رخسار منور گیرند | |||||
گر بمانند یتیم از پدر و مادر خاک | پدر و مادر روحانی دیگر گیرند | |||||
چون ببینند که تن لقمه گورست یقین | جان و دل زفت کنند و تن لاغر گیرند | |||||
بس کن این لکلک گفتار رها کن پس از این | تا سخنها همه از جان مطهر گیرند |