دیوان شمس/ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر)
  ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر وی کیمیای کان‌ها کانی و چیز دیگر  
  ای آفتاب باقی وی ساقی سواقی وی مشرب مذاقی آنی و چیز دیگر  
  ای مشعله یقین را وی پرورش زمین را وی عقل اولین را ثانی و چیز دیگر  
  ای مظهر الهی وی فر پادشاهی هر صنعتی که خواهی تانی و چیز دیگر  
  هر گون غرایبی را هر بوالعجایبی را هر غیب و غایبی را دانی و چیز دیگر  
  زان عشق همچو افیون لیلی کنی و مجنون ای از سنات گردون سانی و چیز دیگر  
  ای نور صدرها را اومید صبرها را بر اوج ابرها را رانی و چیز دیگر  
  ای فخر انبیا را وی ذخر اولیا را وی قصر اجتبا را بانی و چیز دیگر  
  ای گنج مغفرت را وی بحر مرحمت را من غیر درگهت را شانی و چیز دیگر  
  چشمی که غیر رویت بیند ز بهر زینت باشد در این جریمت زانی و چیز دیگر  
  ای اصل اصل مبدا وی دستگیر فردا گشتم به دست سودا عانی و چیز دیگر  
  پرست این دهانم بر غیر تو نخوانم چون هست غیر گوشت فانی و چیز دیگر