دیوان شمس/ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
ظاهر
ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی | ای تو جان جان جانم چون ز من پنهان شدی | |||||
چون فلک از توست روشن پس تو را محجوب چیست | چونک تن از توست زنده چون ز تن پنهان شدی | |||||
از کمال غیرت حق وز جمال حسن خویش | ای شه مردان چنین از مرد و زن پنهان شدی | |||||
ای تو شمع نه فلک کز نه فلک بگذشتهای | تا چه سر است اینک تو اندر لگن پنهان شدی | |||||
ای سهیلی کفتاب از روی تو بیخود شدهست | خیر باشد خیر باشد کز یمن پنهان شدی | |||||
مشک تاتاری به هر دم میکند غمزی به خلق | چونک سلطان خطایی وز ختن پنهان شدی | |||||
گر ز ما پنهان شوی وز هر دو عالم چه عجب | ای مه بیخویشتن کز خویشتن پنهان شدی | |||||
آن چنان پنهان شدی ای آشکار جانها | تا ز بس پنهانی از پنهان شدن پنهان شدی | |||||
شمس تبریزی به چاهی رفتهای چون یوسفی | ای تو آب زندگی چون از رسن پنهان شدی |