دیوان شمس/ای بکرده رخت عشاقان گرو
ظاهر
ای بکرده رخت عشاقان گرو | خون مریز این عاشقان را و مرو | |||||
بر سر ره تو ز خون آثار بین | هر طرف تو نعره خونین شنو | |||||
گفتم این دل را که چوگانش ببین | گر یکی گویی در آن چوگان بدو | |||||
گفت دل کاندر خم چوگان او | کهنه گشتم صد هزاران بار و نو | |||||
کی نهان گردد ز چوگان گوی دل | کاندر آن صحرا نه چاه است و نه گو | |||||
گربه جان عطسه شیر ازل | شیر لرزد چون کند آن گربه مو | |||||
زر کان شمس تبریزی است این | صاف باشد گر بجویی جو به جو |