دیوان شمس/این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای
ظاهر
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای | که هر کجا مرده بود زنده کنم بیحیلهای | |||||
خوان روانم از کرم زنده کنم مرده بدم | کو نرگدایی تا برد از خوان لطفم زلهای | |||||
گاهی تو را در بر کنم گاهی ز زهرت پر کنم | آگاه شو آخر ز من ای در کفم چون کیلهای | |||||
گر حبهای آید به من صد کان پرزرش کنم | دریای شیرینش کنم هر چند باشد قلهای | |||||
از تو عدم وز من کرم وز تو رضا وز من قسم | صد اطلس و اکسون نهم در پیش کرم پیلهای | |||||
هر لحظه نومید را خرمن دهم بیکشتنی | هر لحظه درویش را قربت دهم بیچلهای | |||||
چشمه شکر جوشان کنم اندر دل تنگ نیی | اندیشههای خوش نهم اندر دماغ و کلهای | |||||
میران فرس در دین فقط ور اسب تو گردد سقط | بر جای اسب لاغری هر سو بیابی گلهای | |||||
خاموش باش و لا مگو جز آن که حق بخشد مجو | جوشان ز حلوای رضا بر جمره چون پاتیلهای | |||||
تبریز شد خلد برین از عکس روی شمس دین | هر نقش در وی حور عین هر جامه از وی حلهای |