دیوان شمس/اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم
ظاهر
اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم | ز شرطها بگذشتیم و رایگان کردیم | |||||
اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد | نه پاره پاره زمین را هم آسمان کردیم | |||||
اگر چه بام بلندست آسمان مگریز | چه غم خوری ز بلندی چو نردبان کردیم | |||||
پرت دهیم که چون تیر بر فلک بپری | اگر ز غم تن بیچاره را کمان کردیم | |||||
اگر چه جان مدد جسم شد کثیفی یافت | لطافتش بنمودیم و باز جان کردیم | |||||
اگر تو دیوی ما دیو را فرشته کنیم | وگر تو گرگی ما گرگ را شبان کردیم | |||||
تو ماهیی که به بحر عسل بخواهی تاخت | هزار بارت از آن شهد در دهان کردیم | |||||
اگر چه مرغ ضعیفی بجوی شاخ بلند | بر این درخت سعادت که آشیان کردیم | |||||
بگیر ملک دو عالم که مالک الملکیم | بیا به بزم که شمشیر در میان کردیم | |||||
هزار ذره از این قطب آفتابی یافت | بسا قراضه قلبی که ماش کان کردیم | |||||
بسا یخی بفسرده کز آفتاب کرم | فسردگیش ببردیم و خوش روان کردیم | |||||
گر آب روح مکدر شد اندر این گرداب | ز سیلها و مددهاش خوش عنان کردیم | |||||
چرا شکفته نباشی چو برگ می لرزی | چه ناامیدی از ما که را زیان کردیم | |||||
بسا دلی که چو برگ درخت می لرزید | به آخرش بگزیدیم و باغبان کردیم | |||||
الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی | چه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم | |||||
پنیر صدق بگیر و به باغ روح بیا | که ما بلی تو را باغ و بوستان کردیم | |||||
خموش باش که تا سر به سر زبان گردی | زبان نبود زبان تو ما زبان کردیم |