دیوان شمس/اگر سزای لب تو نبود گفته من
ظاهر
اگر سزای لب تو نبود گفته من | برآر سنگ گران و دهان من بشکن | |||||
چو طفل بیهده گوید نه مادر مشفق | پی ادب لب او را فروبرد سوزن | |||||
دو صد دهان و جهان از برای عز لبت | بسوز و پاره کن و بردران و برهم زن | |||||
چو تشنهای دود استاخ بر لب دریا | نه موج تیغ برآرد ببردش گردن | |||||
غلام سوسنم ایرا که دید گلشن تو | ز شرم نرگس تو ده زبانش شد الکن | |||||
ولیک من چو دفم چون زنی تو کف بر من | فغان کنم که رخم را بکوب چون هاون | |||||
مرا ز دست منه تا سماع گرم بود | بکش تو دامن خود از جهان تردامن | |||||
بلی ز گلشن معنی است چشمها مخمور | ولیک نغمه بلبل خوش است در گلشن | |||||
اگر تجلی یوسف برهنه خوبتر است | دو چشم باز نگردد مگر به پیراهن | |||||
اگر چه شعشعه آفتاب جان اصل است | بر آن فلک نرسیدهست آدمی بیتن | |||||
خمش که گر دهنم مرده شوی بربندد | ز گور من شنوی این نوا پس مردن |