دیوان شمس/اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی
ظاهر
اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی | کله جویی نیابی سر چه شیرین است بیخویشی | |||||
چو افتادی تو در دامش چو خوردی باده جامش | برون آیی نیابی در چه شیرین است بیخویشی | |||||
مترس آخر نه مردی تو بجنب آخر نمردی تو | بده آن زر به سیمین بر چه شیرین است بیخویشی | |||||
چرا تو سرد و برف آیی فنا شو تا شگرف آیی | غم هستی تو کمتر خور چه شیرین است بیخویشی | |||||
در این منگر که در دامم که پر گشت است این جامم | به پیری عمر نو بنگر چه شیرین است بیخویشی | |||||
چه هشیاری برادر هی ببین دریای پر از می | مسلمان شو تو ای کافر چه شیرین است بیخویشی | |||||
نمود آن زلف مشکینش که عنبر گشت مسکینش | زهی مشک و زهی عنبر چه شیرین است بیخویشی | |||||
بیا ای یار در بستان میان حلقه مستان | به دست هر یکی ساغر چه شیرین است بیخویشی | |||||
یکی شه بین تو بس حاضر به جمله روحها ناظر | ز بیخویشی از آن سوتر چه شیرین است بیخویشی |