دیوان شمس/اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم
ظاهر
اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم | وگر سگان تو را فرش سیم خام کنیم | |||||
وگر همای تو را هر سحر که می آید | ز جان و دیده و دل حلقههای دام کنیم | |||||
وگر هزار دل پاک را به هر سر راه | به دست نامه پرخون به تو پیام کنیم | |||||
وگر چو نقره و زر پاک و خالص از پی تو | میان آتش تو منزل و مقام کنیم | |||||
به ذات پاک منزه که بعد این همه کار | به هر طرف نگرانیم تا کدام کنیم | |||||
قرار عاقبت کار هم بر این افتاد | که خویش را همه حیران و خیره نام کنیم | |||||
و آنگهی که رسد بادههای حیرانان | ز شیشه خانه دل صد هزار جام کنیم | |||||
چو سیمبر به صفا تنگمان به بر گیرد | فلک که کره تند است ماش رام کنیم | |||||
چو مغز روح از آن بادهها به جوش آید | چهار حد جهان را به تک دو گام کنیم | |||||
ز شمس تبریز انگشتری چو بستانیم | هزار خسرو تمغاج را غلام کنیم |