دیوان شمس/اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا
ظاهر
اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا | بگیر خنجر تیز و ببر گلوی حیا | |||||
بدتنک سد عظیم است در روش ناموس | حدیث بیغرض است این قبول کن به صفا | |||||
هزار گونه جنون از چه کرد آن مجنون | هزار شید برآورد آن گزین شیدا | |||||
گهی قباش درید و گهی به کوه دوید | گهی ز زهر چشید و گهی گزید فنا | |||||
چو عنکبوت چنان صیدهای زفت گرفت | ببین چه صید کند دام ربی الاعلی | |||||
چو عشق چهره لیلی بدان همه ارزید | چگونه باشد اسری به عبده لیلا | |||||
ندیدهای تو دواوین ویسه و رامین | نخواندهای تو حکایات وامق و عذرا | |||||
تو جامه گرد کنی تا ز آب تر نشود | هزار غوطه تو را خوردنیست در دریا | |||||
طریق عشق همه مستی آمد و پستی | که سیل پست رود کی رود سوی بالا | |||||
میان حلقه عشاق چون نگین باشی | اگر تو حلقه به گوش تکینی ای مولا | |||||
چنانک حلقه به گوش است چرخ را این خاک | چنانک حلقه به گوش است روح را اعضا | |||||
بیا بگو چه زیان کرد خاک از این پیوند | چه لطفها که نکردهست عقل با اجزا | |||||
دهل به زیر گلیم ای پسر نشاید زد | علم بزن چو دلیران میانه صحرا | |||||
به گوش جان بشنو از غریو مشتاقان | هزار غلغله در جو گنبد خضرا | |||||
چو برگشاید بند قبا ز مستی عشق | توهای و هوی ملک بین و حیرت حورا | |||||
چه اضطراب که بالا و زیر عالم راست | ز عشق کوست منزه ز زیر و از بالا | |||||
چو آفتاب برآمد کجا بماند شب | رسید جیش عنایت کجا بماند عنا | |||||
خموش کردم ای جان جان جان تو بگو | که ذره ذره ز عشق رخ تو شد گویا |