دیوان شمس/امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم
ظاهر
امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم | از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم | |||||
دل باده تو خورده وز خانه سفر کرده | ما بیدل و دل با تو با ما هم و بیما هم | |||||
ای دل که روانی تو آن سوی که دانی تو | خدمت برسان از ما آن جا و موصی هم | |||||
ما منتظر وقت و دل ناظر تو دایم | در حالت آرامش در شورش و غوغا هم | |||||
از باده و باد تو چون موج شده این دل | در مستی و پستی خوش در رفعت و بالا هم | |||||
ابر خوش لطف تو با جان و روان ما | در خاک اثر کرده در صخره و خارا هم | |||||
با تو پس از این عالم بینقش بنی آدم | خوش خلوت جان باشد آمیزش جانها هم | |||||
زان غمزه مست تو زان جادو و جادوخو | خیره شده هر دیده نادان هم و دانا هم | |||||
من ننگ نمیدارم مجنونم و می دانی | هم عرق جنون دارم از مایه و سودا هم | |||||
از آتش و آب او ای جسته نشان بنگر | در آب دو چشم ما در زردی سیما هم | |||||
در عالم آب و گل در پرده جان و دل | هم ایمنی از عشقت وین فتنه و غوغا هم | |||||
زان طره روحانی زان سلسله جانی | زنار تو بربسته هم ممن و ترسا هم |