دیوان شمس/الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل
ظاهر
الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل | نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل | |||||
دو سه گام ار ز حرص و کین به حلم آیی عسل جوشی | که عالمها کنی شیرین نمیآیی زهی کاهل | |||||
غلط دیدم غلط گفتم همیشه با غلط جفتم | که گر من دیدمی رویت نماندی چشم من احول | |||||
دلا خود را در آیینه چو کژ بینی هرآیینه | تو کژ باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول | |||||
یکی میرفت در چاهی چو در چه دید او ماهی | مه از گردون ندا کردش من این سویم تو لاتعجل | |||||
مجو مه را در این پستی که نبود در عدم هستی | نروید نیشکر هرگز چو کارد آدمی حنظل | |||||
خوشی در نفی تست ای جان تو در اثبات میجویی | از آن جا جو که میآید نگردد مشکل این جا حل | |||||
تو آن بطی کز اشتابی ستاره جست در آبی | تو آنی کز برای پا همیزد او رگ اکحل | |||||
در این پایان در این ساران چو گم گشتند هشیاران | چه سازم من که من در ره چنان مستم که لاتسأل | |||||
خدایا دست مست خود بگیر ار نی در این مقصد | ز مستی آن کند با خود که در مستی کند منبل | |||||
گرم زیر و زبر کردی به خود نزدیکتر کردی | که صحت آید از دردی چو افشرده شود دنبل | |||||
ز بعد این می و مستی چو کار من تو کردستی | توکل کردهام بر تو صلا ای کاهلان تنبل | |||||
تویی ای شمس تبریزی نه زین مشرق نه زین مغرب | نه آن شمسی که هر باری کسوف آید شود مختل |