دیوان شمس/از دل به دل برادر گویند روزنیست
ظاهر
از دل به دل برادر گویند روزنیست | روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست | |||||
هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر | گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست | |||||
زان روزنه نظر کن در خانه جلیس | بنگر که ظلمت است در او یا که روشنیست | |||||
گر روشن است و بر تو زند برق روشنش | میدان که کان لعل و عقیق است و معدنیست | |||||
پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان | گل در رهش بکار که سروی و سوسنی است | |||||
در گردنش درآر دو دست و کنار گیر | برخور از آن کنار که مرفوع گردنیست | |||||
رو رخت سوی او کش و پهلوش خانه گیر | کان جا فرشتگان را آرام و مسکنیست | |||||
خواهم که شرح گویم میلرزد این دلم | زیرا غریب و نادر و بیما و بیمنیست | |||||
آن جا که او نباشد این جان و این بدن | از همدگر رمیده چو آبی و روغنیست | |||||
خواهی بلرز و خواه ملرز اینت گفتنیست | گر بر لب و دهانم خود بند آهنیست | |||||
آهن شکافتن بر داوود عشق چیست | خامش که شاه عشق عجایب تهمتنیست |