دیوان شمس/از این تنگین قفص جانا پریدی
ظاهر
از این تنگین قفس جانا پریدی | وزین زندان طراران رهیدی | |||||
ز روی آینه گل دور کردی | در آیینه بدیدی آنچ دیدی | |||||
خبرها میشنیدی زیر و بالا | بر آن بالا ببین آنچ شنیدی | |||||
چو آب و گل به آب و گل سپردی | قماش روح بر گردون کشیدی | |||||
ز گردشهای جسمانی بجستی | به گردشهای روحانی رسیدی | |||||
بجستی ز اشکم مادر که دنیاست | سوی بابای عقلانی دویدی | |||||
بخور هر دم می شیرینتر از جان | به هر تلخی که بهر ما چشیدی | |||||
گزین کن هر چه میخواهی و بستان | چو ما را بر همه عالم گزیدی | |||||
از این دیگ جهان رفتی چو حلوا | به خوان آن جهان زیرا پزیدی | |||||
اگر چه بیضه خالی شد ز مرغت | برون بیضه عالم پریدی | |||||
در این عالم نگنجی زین سپس تو | همان سو پر که هر دم در مزیدی | |||||
خمش کن رو که قفل تو گشادند | اجل بنمود قفلت را کلیدی |