دیوان شمس/آن وعده که کردهای مرا کو
ظاهر
آن وعده که کردهای مرا کو | این جا منم و تو وانما کو | |||||
با جمله پلاس خوش نباشد | آن عهد پلاس را وفا کو | |||||
لب بسته چو بوبک ربابی | آن داد و گشاد و آن عطا کو | |||||
ای وعده تو چو صبح صادق | آن شمع و چراغ و آن ضیا کو | |||||
تا چند ز ناسزا و دشنام | آن دلداری و آن سزا کو | |||||
خیزید به سوی من کشیدش | ای طایفه یاری شما کو | |||||
ای سنگ دلان جواب گویید | کان کان عقیق و کیمیا کو | |||||
یا سحر نمود و چشم ما بست | آن ساحر و آن گره گشا کو | |||||
یا پر بگشاد و در هوا رفت | ای مرغ ضمیر آن هوا کو | |||||
والله که نرفت و رفتنی نیست | ماییم ز خویش رفته ما کو | |||||
ماکو به همان طرف که انداخت | ای در کف صنع ما چو ماکو | |||||
هین مشک سخن بنه به جو رو | میخواندت آب کان سقا کو |