پرش به محتوا

دیوان شمس/آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم)
  آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم  
  سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم  
  آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم  
  گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم  
  هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو چندین ره از اشتاب تو بی‌کفش و دستار آمدم  
  فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم  
  خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش گل‌ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم  
  گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم