دیوان شمس/آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم
ظاهر
آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم | در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم | |||||
سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم | بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم | |||||
آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم | برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم | |||||
گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی | گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم | |||||
هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو | چندین ره از اشتاب تو بیکفش و دستار آمدم | |||||
فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر | تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم | |||||
خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش | گلها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم | |||||
گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج | هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم |