دیوان شمس/آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست
ظاهر
آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست | در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شدست | |||||
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور | یار چوگان زلف مه رو میر این میدان شدست | |||||
هر قدح کز می دهد گوید بگیر و هوش دار | هش که دارد عقل دارد عقل خود پنهان شدست | |||||
بزم سلطان است این جا هر که سلطانی است نوش | خوان رحمت گسترید و ساقی اخوان شدست | |||||
ساقیا پایان رسیدی عشق را از سر بگیر | پا چه باشد سر چه باشد پا و سر یک سر شدست |