دیوان سلمان ساوجی/قطعهها/شهسوار همتت تا قرب اوادنی براند
ای شهنشاهی جوانبختی که در معراج جاه
شهسوار همتت تا قرب اوادنی براند
بر براق همتت تا دید گردون بر عروج
بر زبان صد بار سبحان الذی اسری براند
از نشان پایه قدرت نشد آگاه وهم
گرچه صد منزل فزون از طارم اعلی براند
برنشست امروز دستت خامه پی کرده را
بی توقف بر سواد عالم بالا براند
در پناه راعی عدل رعیت پرورت
گله گرگ کهن را بره تنها براند
آسمان قد را خداوندا دعاگو میکند
بهر مقصودی ردیف شعر خود عمدا براند
تا شنیدم از زبان صادق القولی که شاه
بر زبان سی عقد صد کانی به نام ما براند
با دل خود گفتم ار چه پیش ازین بودت طمع
دولت شه باد چه توان این قدر حالا براند
بنده زان شادی که سلطان برد نامم بر زبان
این سخن را بارها با هر کسی هر جا براند
بلکه بر بالای چرخم تیر بر بالای چرخ
ثبت کرد این مبلغ و بر جمع سر بالا براند
دوش گفتندم یکی از نایبان حضرتش
مبلغی کم کرد ازان باقیش بر اثنا براند
گفتم این معنی کجا دارد روا شاهی که او
ابر را ادرار داد و بحر را اجرا براند
نیست لشکر قلب دشمن زر سلمان که او
زد بران انداخت بعضی را و بعضی را براند
سایه شه بر سرم بادا که هر کو بر سرش
سایه شه بود دولتهای مستوفا براند