دیوان سلمان ساوجی/رباعیات/خالت که بر آن عارض مهوش زدهاند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خالت که بر آن عارض مهوش زدهاند
یارب که چه دلگشا و دلکش زدهاند
ای بس که در آرزوی رویت خود را
چشم و دل من بر آب و آتش زدهاند
خالت که بر آن عارض مهوش زدهاند
یارب که چه دلگشا و دلکش زدهاند
ای بس که در آرزوی رویت خود را
چشم و دل من بر آب و آتش زدهاند