دیوان سلمان ساوجی/رباعیات/خالت که بر آن عارض مهوش زده‌اند

از ویکی‌نبشته

خالت که بر آن عارض مهوش زده‌اند

یارب که چه دلگشا و دلکش زده‌اند

ای بس که در آرزوی رویت خود را

چشم و دل من بر آب و آتش زده‌اند