درباره حماسه کوراوغلو
دربارهی حماسهی کوراوغلو
داستان پهلوانی های کوراوغلو در آذربایجان و بسیاری از کشورهای جهان بسیار مشهور است. این داستانها از وقایع زمان شاه عباس و وضع اجتماعی این دوره سرچشمه میگیرد. قرن ۱۷ میلادی، دوران شکفتگی آفرینش هنری عوام مخصوصاً شعر عاشقی (عاشیق شعری) در زبان ترکی آذری است. وقایع سیاسی اواسط قرن ۱۶، علاقه و اشتیاق زیاد و زمینهی آمادهیی برای خلق آثار فولکلوریک در زبان آذری ایجاد کرد. شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آنها و تراشیدن شاهسون به عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل اول (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست و مبارزه یی پنهان و آشکار میان شاه عباس و آذربایجان ایجاد شد. این مبارزات به شورشها و قیام هایی که در گوشه و کنار آذربایجان در میگرفت نیرو میداد. و لاجرم مالیاتها سنگینتر میشد و ظلم خوانین کمر مردم را میشکست... وقایع تازه، برای عاشقها که ساز و سخن خود را در بیان آرزوها و خواستهای مردم به خدمت میگمارند «مادهی خام» تازه ای شد. «عاشق» نوازنده و خوانندهی دوره گردی است که با ساز خود در عروسیها و مجالس جشن روستاییان و قهوه خانهها همراه دف و سرنا میزند و میخواند و داستانهای عاشقانه و رزمی و فولکلوریک میسراید. عاشقها شعر و آهنگ تصنیفهای خودشان را هم خود درست میکنند. علیجان موجی شاعر همین عصر شدت ناامیدی و اضطراب خود را چنین بیان میکند: گئتمک گرک بیرئوز گه دیاره بوملکدن کیم گون به گون زیاده گلیر ماجرا سسی «موجی» خدادن ایسته. بوبحر ایچره بیرنجات گردابه دوشسه کشتی نئلر ناخداسسی؟ ترجمه: از این ملک باید به دیاری دیگر رخت سفر بست که غوغا و ماجرا روز به روز افزون میشود. موجی، در این بحر از خدا نجات طلب کن. که اگر کشتی به گرداب افتد، از نالهی ناخدا چه کاری برمی آید؟ در دوران جنگهای خونین ایران و عثمانی به سال ۱۶۲۹ شورش همبستهی فقیران شهری و دهقانان در طالش روی داد که شاه عباس و خانهای دستنشاندهاش را سخت مضطرب کرد. شورشیان مال التجارهی شاه عباس و خانها، و مالیات جمعآوریشده و هر چه را که به نحوی مربوط به حکومت میشد به غارت بردند و میان فقیران تقسیم کردند. حاکم طالش ساریخان به کمک خوانین دیگر، شورش آن نواحی را سرکوب کرد. در قاراباغ مردی به نام میخلی بابا دهقانان آذربایجانی و ارمنی را گرد خود جمع کرد و به مبارزه با خانخانی و خرافات مذهبی پرداخت. وی با یاران خود در یکایک روستاها میگشت و تبلیغ میکرد و روستاییان به امید نجات از زیر بار سنگین مالیاتها و ظلم خوانین و به قصد دگرگون کردن وضع اجتماعی، به گرد او جمع میشدند. نهضت میخلی بابا آهسته آهسته قوت گرفت و آشکار شد و در سراسر قاراباغ و ارمنستان و نواحی اطراف ریشه گسترد و تبلیغ نهانی او بناگاه به شورشی مسلحانه مبدل شد. در جنوب غربی آذربایجان اوضاع درهمتراز این بود. قیام جلالی لر (جلالیان) سراسر این نواحی را فرا گرفته بود. طرف این قیام، که بیش از سی سال دوام یافت، از یک سو سلاطین عثمانی بود و از یک سو شاه عباس و در مجموع، خانها و پاشاها و فئودالها و حکام دست نشاندهی حکومت مرکزی بود. در گیرودار همین رویدادهای سیاسی و اجتماعی بود که آفرینش های هنری نیز گل کرد و به شکفتگی رسید و سیماهای حماسی آذربایجان از ساز و سوز عاشقها بر پایهی قهرمانان واقعی و حوادث اجتماعی بنیان نهاده شد و نیز همچنان که همیشه و در همهجا معمول بوده است قهرمانان ادوار گذشته نیز با چهره های آشنای خود در جامه های نو بازگشتند و با قهرمانان زمان درآمیختند. سیمای تابناک و رزمنده و انسانی کوراوغلو از اینچنین امتزاجی بود که به وجود آمد. داستان زندگی پرشور توفارقانلی عاشقعباس که شاه عباس عروسش را از حجله میرباید و او تک و تنها برای رهاندن زنش پای پیاده به اصفهان میرود، در حقیقت تمثیلی از مبارزهی آشکار و نهان میان آذریان و شاه عباس است. شاه عباس قطب خانخانی عصر و نمایندهی قدرت، و عاشق، تمثیل خلق سازندهای است که میخواهد به آزادگی زندگی کند. ناگفته نماند که سیمای شاه عباس در فولکلور آذربایجان به دو گونهی مغایر تصویر میشود. یکی بر اینگونه که گفته شد، و دیگری به گونهی درویشی مهربان و گشاده دست که شبها به یاری گرسنگان و بیوه زنان و دردمندان میشتابد. در ظاهر، سیمای اخیر زادهی تبلیغات شدید دستگاه حکومتی و پاره ای اقدامات متظاهرانهی چشمگیر و عوام فریبانه است که نگذاشته مردم ظاهربین و قانع، ماهیت دستگاه حاکمه را دریابند. به هر حال، پس از این مقدمه، اکنون میپردازیم به نامدار داستان کوراوغلو: داستان کوراوغلو و آنچه در آن بیان میشود تمثیل حماسی و زیبایی از مبارزات طولانی مردم با دشمنان داخلی و خارجی خویش، از قیام جلالی لر و دیگر عصیانهای زمان. در دو کلمه: قیام کوراوغلو و دستهاش، قیام بر ضد فئودالیسم و شیوهی ارباب و رعیتی است. در عصر اختراع اسلحهی آتشین در نقطه ای از آسیا، که با ورود اسلحهی گرم به ایران پایان مییابد. نهال قیام به وسیلهی مهتری سالخورده علیکیشینام، کاشته میشود که پسری دارد موسوم به روشن (کوراوغلوی سالهای بعد) و خود، مهتر خان بزرگ و حشمداری است به نام حسنخان. وی بر سر اتفاقی بسیار جزئی که آن را توهینی سخت نسبت به خود تلقی میکند دستور میدهد چشمان علی کیشی را درآورند. علی کیشی با دو کره اسب که آنها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانهیی دریایی به دست آورده بود، همراه پسرش روشن از قلمرو خان میگریزد و پس از عبور از سرزمین های بسیار سرانجام در چنلی بئل (کمرهی مه آلود) که کوهستانی است سنگلاخ و صعبالعبور با راههای پیچاپیچ، مسکن میگزیند. روشن کره اسبها را به دستور جادومانند پدر خویش در تاریکی پرورش میدهد و در قوشابولاق (جفت چشمه) در شبی معین آب تنی میکند و بدین گونه هنر عاشقی در روح او دمیده میشود و ... علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است شمشیری برای پسر خود سفارش میدهد و بعد از اینکه همهی سفارشها و وصایایش را میگذارد، میمیرد. روشن او را در همان قوشابولاق به خاک میکند و به تدریج آوازهی هنرش از کوهستانها میگذرد و در روستاها و شهرها به گوش میرسد. در این هنگام او به کوراوغلو (کورزاد) شهرت یافته است. دو کره اسب، همان اسب های بادپای مشهور او میشوند، به نامهای قیرآت و دورآت. کوراوغلو سرانجام موفق میشود حسنخان را به چنلی بل آورده و به آخور ببندد و بدین ترتیب انتقام پدرش را بستاند. عاشق جنون، اوایل کار به کوراوغلو میپیوندد به تبلیغ افکار بلند و دموکرات کوراوغلو و چنلی بئل میپردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان میشود. آنچه در داستان مطرح شده است به خوبی نشان میدهد که داستان کوراوغلو به راستی بر اساس وقایع اجتماعی و سیاسی زمان و مخصوصاً با الهام از قیام جلالی لر خلق شده است، نامهای شهرها و روستاها و رودخانهها و کوهستانها که در داستان آمده، هر یک به نحوی مربوط به سرزمین و شورش جلالی لر است. بعلاوه بعضی از بندهای («قول» در اصل) داستان مثلا سفر توقات و سفر ارزنجان، شباهت بسیاری دارد به حوادث و خاطراتی که در کتابهای تاریخ ضبط شده و در اینجا صورت هنری خاصی یافته است. از طرف دیگر نامها و القاب آدم های داستان به نام و القاب جلالی لر بسیار نزدیک است. مورخ ارمنی مشهور تبریزلی آراکل (۱۶۷۰- ۱۶۰۲) در کتاب مشهور خود واغارشاپاد تاریخی در صفحهی ۸۶ جوانانی را که به سرکردگی کوراوغلو نامی قیام کرده بودند چنین نام میبرد: «کوراوغلو... این همان کوراوغلو است که در حال حاضرعاشقها ترانههای بیحد و حساب او را میخوانند... گیزیر اوغلومصطفابگ که با هزار نفر دیگر قیام کرده بود... و این همان است که در داستان کوراوغلو دوست اوست و نامش زیاد برده میشود. اینها همگی جلالی لر بودند که بر ضد حکومت قیام کرده بودند.» اما کوراوغلو تنها تمثیل قهرمانان و قیامیان عصر خود نیست. وی خصوصیتها و پهلوانیهای بابکیان را هم که در قرن نهم به استیلای عرب سر خم نکردند، در خود جمع دارد. ما به خوبی سیمای مبارز و عصیانگر بابک و جاویدان را هم که پیش از بابک به کوه زده بود در چهرهی مردانهی کوراوغلو میشناسیم. آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش میگیرد و با خود به چنلی بل میآورد و سردستهی پهلوانان میکند، ما به یاد جاویدان میافتیم که بابک را از مادرش گرفت و به کوهستان برد و او را سردستهی قیامیان کرد. کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسنخان درآورده و جاویدان نیز مادری دارد که چشمانش را درآوردهاند. احتمال دارد که بابک، مدتهای مدید برای فرار از چنگ مأموران خلیفه به نامها و القاب مختلف میزیسته و یا به چند نام میان خلق شهرت میداشته و بعدها نیز نامش با نام کوراوغلو در هم شده سرگذشت خود او با وی درآمیخته. داستانهای دده قورقود که داستانهای فولکلوریک و حماسی قدیمیتری هستند، در آفرینش داستانهای کوراوغلو بی تأثیر نیست. آوردن وجوه شباهت این دو فعلا ضرور نیست. قیام کوراوغلو نه به خاطر غارت و چپاول محض است و نه به خاطر شهرت شخصی و جاهطلبی یا رسیدن به حکمرانی. او تنها به خاطر خلق و آزادی و پاس شرافت انسانی میجنگد، و افتخار میکند که پروردهی کوهستانهای وطن خویش است. در جایی میگوید: منی بینادان بسله دی * دولاندا ایگیت یاشیما * سفر اییله دیم هر یانا چون قدم به دوران جوانی گذاشتم، دشمن به مقابلهی من قد برافراشت. پهلوانان در آغوش کوهستان گرداگرد مرا فرا گرفتند. به هر دیاری سفر کردم، دیوان را به تنگ آوردم. اسبم «قیرآت» در آغوش کوهستان به جولان درآمد.
* کوراوغلو اییلمز یاغی یا، یادا، کوراوغلو بر خصم و بیگانه سر خم نمیکند. مرد هرگز سر بی غوغا ندارد. نعره در جهان در میافکنم و برای دشمن محشری برپا میکنم. گو بیاید! ✵✵✵ قدرت کوراوغلو همان قدرت توده های مردم است. قدرت لایزالی که منشأ همهی قدرتهاست. بزرگترین خصوصیت کوراوغلو، تکیه دادن و ایمان داشتن بدین قدرت است. میگوید: ایگیت اولان هئچ آیریلماز ائلیندن او حتی برای یک لحظه فراموش نمیکند که برای چه میجنگد، کیست و چرا مبارزه میکند. همیشه در اندیشهی آزادی خلق خویش است که چون بردگان زیر فشار خانها و دستگاه حکومتیان پشت خم کرده اند. میگوید: قول دئیه رلر، قولون بوینون بورارلار، ✵✵✵ روابط اجتماعی چنلی بل روابطی عادلانه و به همگان است. آنچه از تاجران بزرگ و خانها به یغما برده میشود در اختیار همه قرار میگیرد. همه در بزم و رزم شرکت میکنند. کوراوغلو هیچ امتیازی بر دیگران ندارد جز این که همه او را به سرکردگی پذیرفتهاند، به دلیل آنکه به صداقت و انسانیتش ایمان دارند. حتی کوراوغلو به موقع خود برای پهلوانانش عروسی نیز به راه میاندازد. زن های چنلی بل معمولا دختران در پردهی خانهایند که از زبان عاشقها وصف پهلوانی و زیبایی اندام پهلوانان را میشنوند و عاشق میشوند و آنگاه به پهلوانان پیغام میفرستند که به دنبالشان آیند. این زنان، خود، در پهلوانی و جنگجویی دست کمی از مردان خویش ندارند. نگار که به دلخواه از زندگی شاهانه خود دست کشیده و به چنلی بل آمده، تنها همسر کوراوغلو نیست – که همرزم و همفکر او نیز هست. نگار زیبایی و اندیشمندی را با هم دارد. پهلوانان از او حرف میشنوند و حساب میبرند، و او چون مادری مهربان از حال هیچکس غافل نیست و طرف مشورت همگان است. بندبند حماسهی کوراوغلو از آزادگی و مبارزه و دوستی و انسانیت و برابری سخن میراند. دریغا که فرصت بازگویی آن همه در این مختصر نیست. این را هم بگویم که داستان کوراوغلو، در عین حال از بهترین و قویترین نمونههای نظم و نثر آذری است و تاکنون ۱۷ بند (قول) «در آذری» از آن جمعآوری شده و به چاپ رسیده که در آذربایجان، در تراز پرفروشترین کتابهایی است که به زبان آذری طبع شده است.
|