جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/نقش شفانامهی عیسیست این
ظاهر
نقش شفانامهی عیسیست این | یا رقم خامهی مانیست این | |||||
غنچهای از گلبن ناز آمده؟ | یا گلی از گلشن راز آمده؟ | |||||
صبح طرب مطلع انوار اوست | جیب ادب مخزن اسرار اوست | |||||
نظم کلامش نه به غایت بلند، | تا نشود هر کس از آن بهرهمند | |||||
سر معانیش نه ز آنسان دقیق، | کهش نتوان یافت به فکر عمیق | |||||
لفظ خوش و معنی ظاهر در آن | آب زلال است و جواهر در آن | |||||
شاهد اسرار وی از صوت حرف | کرده لباسی به بر خود شگرف | |||||
بسته حروفش تتق مشکفام | حور مقصورات فیالخیام | |||||
ماشطهی خامه چو آراستش | از قبل من، لقبی خواستش | |||||
تحفةالاحرار لقب دادمش | تحفه به احرار فرستادمش | |||||
هر که به دل از خردش روزنیست | هر ورقی در نظرش گلشنیست | |||||
کرد مجلد سوی جلدش چو میل | داد ادیم از سر مهرش سهیل | |||||
زهره شد از چنگ خوش آوازهاش | تار بریشم ده شیرازهاش | |||||
باش خدایا به کمال کرم، | حافظ او ز آفت هر کجقلم! | |||||
ظلمت کلک وی ازین حرف نور | دار چو انگشت بداندیش دور | |||||
شکر که این رشته به پایان رسید | بخیهی این خرقه به دامان رسید |