جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/روز بهان فارس میدان عشق
ظاهر
روز بهان فارس میدان عشق | فارسیان را شه ایوان عشق | |||||
پیش در پردهسرایی رسید | از پس آن پردهنوایی شنید | |||||
کز سر مهر و شفقت مادری | گفت به خورشید لقا دختری | |||||
کای به جمال از همه خوبان فزون! | پای منه هردم از ایوان برون! | |||||
ترسم از افزونی دیدار تو | کم شود اندوه خریدار تو | |||||
نرخ متاعی که فراوان بود | گر به مثل جان بود، ارزان بود | |||||
شیخ چو آن زمزمه راگوش کرد | سر محبت ز دلش جوش کرد | |||||
بانگ برآورد که: ای گنده پیر! | از دلت این بیخ هوس کندهگیر! | |||||
حسن نه آنست که ماند نهان | گرچه برد پردهی جهان در جهان | |||||
حسن که در پرده مستوری است | زخم هوس خوردهی منظوری است | |||||
تا ندرد چادر مستوریاش | جا نشود منظر منظوریاش | |||||
جلوه که هر لحظه تقاضا کند | بهر دلی دان که تماشا کند | |||||
تا ز غم عشق چو شیدا شود | کوکبهی حسن هویدا شود | |||||
جامی! اگر زندهی بینندهای | در صف عشاق نشینندهای، | |||||
سرمه ز خاک قدم عشق گیر! | زنده به زیر علم عشق میر! |