پرش به محتوا

تذکرة الاولیاء/ذکر محمدبن واسع

از ویکی‌نبشته

آن مقدم زهاد ، آن معظم عباد ، آن عالم عامل ، آن عارف کامل ، آن توانگر قانع ، محمد واسع ، رحمة الله علیه رحمة واسعة ؛ در وقت خود در شیوه بی نظیر بود و بسیار کس از تابعین را خدمت کرده بود و مشایخ مقدم را یافته بود و در طریقت و شریعت حظی وافر داشت . در ریاضت چنان بود که نان خشک در آب می زد و می خورد و می گفت :هرکه بدین قناعت کند از همه خلق بی نیاز گردد ؛ و در مناجات گفتی :الهی مرا برهنه و گرسنه می دار ، همچنانکه دوستان خود را . آخر من این مقام به چه یافتم که حال من چون حال دوستان تو بود . و گاه بودی که از غایت گرسنگی با اصحاب به خانه حسن بصری شدی و آنچه یافتی بخوردی . چون حسن بیامدی بدان شاد شدی و سخن اوست که گفتی :فرخ آنکس که بامداد گرسنه خیزد و شبانگاه گرسنه خفتد و بدین حالت از خدای راضی باشد . کسی از او وصیت خواست . گفت :وصیت می کنم تو را بدانکه پادشاه باشی در دنیا و آخرت . مرد گفت :این چگونه بود . گفت :چنانکه در دنیا زاهد باشی . یعنی چون در دنیا زاهد باشی به هیچ کس طمع نبود و همه خلق را محتاج بینی . لاجرم توغنی و پادشاهی ! هر که چنین باشد پادشاه دنیا باشد و پادشاه آخرت . یک روز ماکل دینار را گفت :نگاه داشتن زفان بر خلق سخت تر است از نگاه داشتن درم و دینار . و یک روز در بر قتیبه بن مسلم شد ، با جامه صوف .گفت :صوف چرا پوشیده ای ؟ خاموش بود . گفت : چرا پاسخ ندهی؟ گفت : خواهم که بگویم از زهد ، نه که بر خویشتن ثنا گفته باشم ، یا از درویشی نه که از حق تعالی گله کرده باشم . یک روز پسر را دید که می خرامید . وی را آواز داد و گفت :هیچ دانی که تو کیست ی؟ مادرت را به دویست دینار خریده ام ، و پدرت چنانست که در میان مسلمانان از او کمتر کس نیست . این خرامیدن تواز کجاست ؟ و کسی از وی پرسید :چگونه ای؟ گفت : چگونه باشد کسی که عمرش می کاهد و گناهش می افزاید ؟ و در معرفت چنان بود که سخن اوست که :ما رایت شیئا الا و رایت الله فیه . هیچ چیز ندیدم ، الا که خدایرا در آن چیز دیدم و از و پرسیدند :خدایرا می شناسی ؟ ساعتی خاموش سرفروافگند .پس گفت :هرکه او را بشناخت سخنش اندک شد و تحیرش دایم گشت . و گفت : سزاوار است کسی را که خدای به معرفت خودش عزیز گردانیده است که هرگز هز مشاهده او به غیر او باز ننگرد و هیجچ کس را بر او اختیار نکند . و گفت : صادق هرگز نبود تا بدانکه امید می دارد بیمناک نبود . یعنی باید که خوف و رجاش برابر بود تا صادق و مومن حقیقی بود . بدانکه خیرالامور اوسطها ، رحمة الله علیه .