پرش به محتوا

تاریخ مشروطه ایران/دیباچه

از ویکی‌نبشته

پ ۱

شادروان سید محمد طباطبائی

بنام پاک آفریدگار

سپاس خدا را که ما را فیروز گردانید، و اینک بچاپ دوم این تاریخ آغاز میکنیم. چاپ نخست بنام «تاریخ هیجده ساله آذربایجان» بپایان رسیده. زیرا هنگامیکه آن را آغاز کردیم میخواستیم تنها پیش آمدهای آذربایجان را، از آغاز جنبش مشروطه خواهی تا هیجده سال دیگر بنویسیم، ولی چون بکار پرداختیم دیدیم جدا کردن رخدادهای تهران و آذربایجان و دیگر جاها از هم نشدنیست. از آنسوی چون تاریخ را همراه مهنامه پیمان و کم کم بیرون می‌دادیم، همینکه چند شماره از آن مهنامه بیرون آمد بسیاری از خوانندگان دلبستگی باین تاریخ نمودند، و آگاهیهایی که میداشتند برای ما نوشتند، و یادداشتهایی که از خودشان یا از دیگران در دست می‌داشتند برای ما فرستادند، و همچنین با فرستادن روزنامه‌ها و کتابها، و سندها، و پیکره‌ها یاری بسیار نمودند. می‌توان گفت یک تکانی در میان یکدسته پدید آمد. با این همراهیها ما را جز آن نشایستی که به پیش آمدهای همه جا، از تهران، و آذربایجان، و گیلان، و دیگر کانونهای جنبش آزادیخواهی پردازیم. از این گذشته یکرشته انگیزه‌هایی در میان بود که مرا بنوشتن تاریخ مشروطه ایران وا میداشت. این بود «تاریخ هیجده ساله آذربایجان»، از نیمه راه خود، رویه «تاریخ مشروطه ایران» گرفت، و اکنون چاپ دوم را بهمین نام که درست تر و بهتر است آغاز می‌کنیم، و می‌باید دانست که در این چاپ بسیار داستانها و پیکره‌ها افزوده گردیده (بویژه در بخش بکم)، و خود کتاب نوینی شده.

اما انگیزه‌هایی که گفتم مرا بنوشتن تاریخ مشروطه وامیداشت

فهرست‌وار آنها را میشمارم:

۱– سی سال گذشت و یکی از آنانکه در جنبش پا در میان داشته بود و یا خود می‌توانست آگاهیهایی گرد آورد بنوشتن آن برنخاست، و من دیدم داستانها از میان می‌رود و در آینده کسی گرد آوردن آنها نخواهد توانست. یک جنبشی که در زمان ما رخ داده، اگر ما داستان آن را ننویسیم دیگران چگونه خواهند نوشت ؟!..

۲– جنبش مشروطه خواهی با پاکدلیها آغازید ولی با ناپاکدلیها بپایان رسید، و دستهایی، از درون و بیرون، بمیان آمد، و آنرا بهم زد و نا انجام گزاشت، و کار بآشفتگی کشور، و ناتوانی دولت ، و از هم گسیختن رشته‌ها انجامید، و مردم ندانستند آن چگونه آمد و چگونه رفت، و انگیزه ناانجام ماندنش چه بود. دانستن این رازها آسان نمیبود، و اگر هم کسانی بگرد آوردن داستانها پرداختندی باین رازها کمتر پی بردندی و گیج وار در ماندندی.

۳– شیوهٔ مردم سست اندیشه است که همیشه در چنین داستانی کسان توانگر و بنام و باشکوه را بدیده گیرند و کارهای بزرگ را بنام آنان خوانند، و دیگران را که کنندگان آن کارها بوده‌اند از یاد برند. این شیوه در ایران رواج بسیار می‌دارد، و در همین داستان مشروطه نمونه‌های بسیاری از آن پدید آمد. مثلا جنبش مشروطه را در ایران آقایان طباطبایی و بهبهانی و دیگران پدید آوردند. ولی دیده شد در روزنامه‌ها و کتابها میرزا نصرالله خان مشیرالدوله را بنیان‌گزار آن ستودند. در جاییکه این مشیر الدوله هیچ کوششی در آن راه نکرده و بلکه خواهیم دید که بهمدستی محمد علیمیرزا ببرداشتن آن می‌کوشیده، و تنها کاریکه او کرده اینست که پس از برداشته شدن عین‌الدوله بجای او نشسته و مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را در زمان سروزیری این بیرون داده.

در تاریخ بیداری ایرانیان چاپلوسانه امیر اعظم را که هیچ کاری نکرده از سران آزادی شمرده. علاءالملک را که از دشمنان بنام آزادی بوده، و در زمان «خرده خودکامگی» از سوی محمد علیمیرزا به پترسبورگ رفته تا زبان روزنامه‌های آزادیخواه روس را که خرده به بیدادگریهای

لیاخف می‌گرفتند ببندد و امپراتور را ببازگزاردن لیاخف در ایران خرسند گرداند، در میان مردان آزادیخواه یاد کرده و تاریخچه زندگانیش را نوشته.

ناآگاهی ایرانیان از سود و زیان، و سستی اندیشه‌های ایشان باندازه‌ایست که کسان بسیاری که از وزیران و دیگران با مشروطه دورویی نموده، و از باغشاه درآمده و در بهارستان جاگرفته‌اند، از زبونی اندیشه بدی آنها را ندانسته و بچون و چرایی برنخاسته‌اند، و تا ما بنویسیم آن کسان را ببدی نمی‌شناختند.

در جنبش مشروطه دو دسته پا در میان داشتند: یکی وزیران و درباریان و مردان برجسته و بنام، و دیگری بازاریان و کسان گمنام و بیشکوه. آن دسته کمتر یکی درستی نمودند و این دسته کمتر یکی نادرستی نشان دادند. هر چه هست کارها را این دسته گمنام و بیشکوه پیش بردند و تاریخ باید بنام اینان نوشته شود.

ولی چون سستی اندیشه و پستی خوی‌ها وارونه این را خواستار است، در این چند گاه بیکار ننشسته و بوارونه گردانیدن داستانها کوشیده و بروی راستیها پرده‌هایی کشیده، و اگر نوشتن تاریخ باینان -باین سست‌اندیشگان- واگزار شدی بیگمان همه داستانها را وارونه گردانیده و تاریخ را بنام دستهٔ نادرست دیگر پرداختندی.

۴– مردم ایران که گرفتار پراکندگی اندیشه‌اند، و شما ۵ تن را دارای یکراه و یک اندیشه نتوانید یافت، پیش آمد مشروطه زمینه دیگری برای پراکنده‌اندیشی‌ها شده بود، و بارها در انجمنها گفتگو بمیان آمده و یکرشته سخنان خام و بیپایی از کسانی شنیده میشد. در یک جنبشی که هزاران مردان ارجمند و پاک بکوشش برخاستند، و هزاران جوانان جان در راه آن باختند، بیخردانی از ناآگاهی اینرا یک پیش‌آمد بسیار کوچکی وانموده و چنین میگفتند: «چیزی بود دیگران پیش آورده بودند و خودشان هم برداشتند»

اینان را چندین درد و بیچارگی هم آمیخته: از یکسو ناآگاهی و نادانی، که از داستان جنبش و رازهای آن چیزی نمیدانند، و از یکسو

رشک و خود خواهی، که چشم دیدن و شنیدن نیکیهای دیگران نمیدارند، و از یکسو دشمنی که خودشان یا پدرانشان با جنبش آزادی نموده‌اند، و با آنکه امروز از سود و نتیجه مشروطه بهره میبرند هنوز کینه از دل نزدوده اند. اینها دست بهم داده بچنان گفته‌های پست بیخردانه‌شان وامیداشت، و چون داستان جنبش نوشته نشده و کسی آگاهی درستی از آن نمیداشت پاسخ گفته نمی‌شد.

۵– چنانکه گفتیم در جنبش مشروطه کار را کسان گمنام و بیشکوه از پیش بردند، ولی چون خواسته میشد جنبش ناانجام بماند آن مردان غیرتمند را کنار زدند، و تا توانستند بدرفتاری نمودند، و زندگی را بآنان تلخ گردانیدند که خود داستان دلسوز دیگریست، و این بسیار ناسزا بود که چنان مردانی نامهاشان نیز از میان رود و باری در تاریخ ارجشناسی از آنان نموده نشود و راستیها بی‌پرده نگردد. این کار نه بخدا خوش افتادی، و نه با راستی پرستی و پاکدلی سازش داشتی، و از آنسوی چه از دیده پیشرفت توده و کشور، و چه از دیده رواج خویهای ستوده زیانهای بسیار از آن پدید آمدی.

۶– بسیاری از پیش آمدهای ایران در زمان جنبش آزادیخواهی، در روزنامه‌ها و کتابهای اروپایی نوشته شده، ولی پیداست که نویسندگان جز در پی سود کشور خود نبوده‌اند و برخدادها رویهٔ دیگری پوشانیده‌اند ، و ما اگر این تاریخ را ننوشتیمی آنها سند گردیدی و بزیان ایران همیشه پیش رفتی.

۷– یکی از گرفتاریهای ایرانیانست که پیش‌آمدها را زود فراموش کنند، و ما می‌بینیم دسته‌های انبوهی آن زمانهای تیره گذشته را از یاد برده‌اند، و از آسایشی که امروز میدارند خشنودی نمینمایند، و بک چیزی درباید که همیشه روزگار درهم و تیره گذشته را در پیش چشم اینان هویدا گرداند.

از هر باره که بیندیشیم بایستی این تاریخ نوشته شود و من خود را ناگزیر دیده و بآن برخاستم و پس از رنجهای بسیار اینک باین نتیجه رسیده‌ایم که یک چاپ درستی از آن بیرون دهیم، و چون نیک مردانی «شرکتی» پدید آورده و در رفت این چاپ را در این هنگام گرانی کاغذ و چاپخانه بگردن گرفته‌اند در اینجا من سپاس میگزارم و در بخش باز پسین کتاب چگونگی شرکت و نامهای پدید آورندگان آنرا خواهیم آورد.

در اینجا میباید چند چیز را یادآوری کنم:

۱) کسانی چون خود را تاریخ نویس می‌پندارند مرا هم در ردهٔ خود میشمارند. بآنان یادآوری میکنم که من تاریخ‌نویس نیستم و در ردهٔ ایشان نمیباشم. بسیار کسانی بیک کاری برخیزند و از ردهٔ کنندگان آن کار نباشند.

۲) آنچه را که در این تاریخ آورده‌ام، بیشتر آنها از روی آگاهیهاست که خود میداشتم و یا جسته بدست آوردم، و چیزهایی را هم از کتابها، و روزنامه‌ها، و یادداشتها (که فهرست آنها را در بخش بازپسین خواهم آورد) برداشته‌ام. هر چه هست این کتاب از روی جستجو و فهم و اندیشه نوشته گردیده و در خور آن میباشد که از سندهای تاریخ ایران شمرده شود. دیگران هم اگر خواهند، از نوشته‌های این بردارند، و بنام کتاب (نه بنام من) میان نوشته‌های خود یاد کنند. این شیوه‌ایکه کسانی در ایران پیش گرفته‌اند و سخنی یا کتابی را برداشته و با دستبردهایی دیگر گردانیده و بدزدی بنام خود پراکنده میکنند شیوهٔ بسیار پستی است و همیشه باید این کسان را به پستی شناخت.

۳) کلمهٔ «آقا» را تا توانیم بر سر نامها نخواهیم آورد. چه این معنایی در بر نمیدارد ، و نادانسته‌ای را دانسته نمیگرداند. مردم در روبرو یکدیگر را «آقا» میخوانند و این یک گونه پاسداریست که با هم مینمایند، ولی در تاریخ جایی برای چنین کاری نیست. مگر آنانکه همیشه «آقا» با نامهاشان بوده است و ما هم ناگزیریم بیاوریم.

اما لقبها، ما دوست میداشتیم آنها را هم یاد نکنیم ولی بچند انگیزه ناچاریم: نخست بسیار کسانی با لقب شناخته شده‌اند و ما نامهای آنان را نمیشناسیم. دوم در تلگرافها و نوشته‌ها که خواهیم آورد بیشتر لقبها یاد شده و این نیک نبودی که تاریخ را دو گونه گردانیم، و در آنها که لقبها آورده شده، ما تنها نامها را یاد کنیم. سوم باید در تاریخ کوشید و داستانها را بدانسانکه رو داده نشان داد، و تا بتوان براستیها نزدیکتر رفت، و برداشتن لقبها با این نکته ناسازگار بودی و داستانها را بدانسان که بوده نشان ندادی.

ما که بدیها و کمیهای آن زمان را باز مینماییم یکی از آن کمیها و بدیها این لقبها بوده و بهیچ راه نبایستی آنها را نشان ندهیم و دیگر گردانیم.

راست است که لقب از میان رفته ، ولی باید دانست که کلاهها و رختهای گوناگون آن زمان هم از میان رفته. در جایی که ما در پیکره‌ها آن کلاهها و رختها را نشان میدهیم و آنرا کمکی بروشنی تاریخ میشماریم، انگیزه نمیداشت که از لقبها پرهیز جوییم.

در بارهٔ خان و میرزا و نامهای شهرهاییکه دیگر شده نیز این سخن را میگوییم و اینها را هم بدانسانکه آنروز بوده خواهیم آورد تا برسیم بآن زمانیکه اینها برداشته شده و یا دیگر گردیده.

تهران – بهمن ماه ۱۳۱۹
احمد کسروی

این اثر در ایران، کشوری که برای اولین بار در آنجا منتشر شده است، در مالکیت عمومی قرار دارد. همچنین در ایالات متحده هم طبق بخشنامه 38a دفتر حق تکثیر ایالات متحده در مالکیت عمومی قرار دارد.
در مورد اشخاص حقیقی این بدین معنا است که مؤلف این اثر قبل از ۳۱ مرداد ۱۳۵۹ درگذشته یا اینکه از تاریخ مرگش بیش از ۵۰ سال گذشته است. در مورد اشخاص حقوقی نیز نشان دهنده این است از تاریخ اولین انتشار اثر بیش از ۳۰ سال گذشته است.