تاریخ مختصر احزاب سیاسی پس از شهریور ماه ۱۳۲۰: جزوه اول از بخش یکم، حزب توده ایران
تاریخ مختصر احزاب سیاسی
پس از شهریور ماه ۱۳۲۰
جزوه اول ـ از ـ بخش یکم
حزب توده ایران
بقلم
عبدالصاحب صفائی
مدیر روزنامه صفا
دیماه ۱۳۲۷
بهاء ۱۵ ریال
چاپخانه ایران
خدا حافظ ما است
یکی از دوستان پر ارزش و مورد احترام من که از تألیف این تاریخ آگاه گردید اظهار داشت، با انتشار این جزوه خود را در معرض خطر و تهدید سران مؤثر جزب توده قرار میدهی، گفتم، چه باک من هنگامی در داخل تشکیلات حزب توده فعالیت میکردم نیز در معرض خطر بوده و هراسی نداشتم، زیرا خدمت بخلق بدون خطر امکان پذیر نیست، گفت در آن روزها صورتاً هم که جمعیت و حزبی از تو حمایت و طرفداری میکرد ولی امروز با اظهار این مطالب از چپ و راست مورد خطر و هدف قرار میگیری، گفتم بازهم چه باک در این صورت خدای بزرگ، خدای ایران حافظ نگهدار من است، من جز خدمت خلق و پشتیبانی از استقلال کشور هدف و منظوری ندارم و از هیچ پیشآمدی نمیاندیشم باشد که در این راه افتخاری یابم و یا کاری از پیش ببرم.
ع - صفائی
۱۹ دیماه ۱۳۲۷
مقدمه
تاریخ احزاب سیاسی مشروطیت ایران بسه دوره متمایز تقسیم میگردد.
۱ - از اوان مشروطیت تا انقراظ حکومت قاجاریه.
۲ - از تشکیل حکومت پهلوی تاشهریور ۱۳۲۰.
۳ - از شهریور ماه ۱۳۲۰ تاحال حاضر.
زیرا در هر یک از این ادوار احزاب بمقتضیات خاصی ایجاد و بستگی کامل بهمان زمان داشته و از حیث رشد سیاسی و هدف نیز متفاوت و متغایر بودهاند. دلیل این مطلب اینستکه هیچیک از احزاب نتوانستهاند بحیاة سیاسی خود در ادوار بعد ادامه دهند و حتی با تغییر شکل و فرم کاری از پیش ببرند احزاب ابتداء مشروطیت تا سال ۱۳۰۵ شمسی کاملا تحلیل رفته و اثری از آنها دیده نمیشد، ودو حزب ایران نو و ضادالف که در سال ۱۳۰۶ تشکیل یافته بود پس از شهریور ۳۲۰ وجود خارجی نداشت، و احزابیکه از شهریور ۱۳۲۰ تشکیل گردیده است همه چیز آنها با گذشته متفاوت میباشد از این رو نویسندهئی که بخواهد تاریخ احزاب سیاسی مشروطیت ایران را جمع آوری نمائید لاعلاج است نوشتههای خودرا بسه دوره منقسم و برای هریک از این ادوار فصلی اختصاص دهد.
بطوریکه خوانندگان محترم آگاهند استاد ملکالشعراء بهار که خداوند سلامتش بدارد دست بتألیف تاریخ احزاب سیاسی از ابتداء مشروطیت زده و جلد اول آن نیز منتشر گردیده است و طبعاً دنباله آن بعهدهٔ معظم له است و در دوره دوم نیز بیش از دو حزب آن هم برای مدت کوتاهی تشکیل نگردیده و شرح آن بنظر در ضمن تاریخ ۲۰ ساله انست میرسد از این رو نگارنده در مقام تدوین تاریخ مختصر احزاب سیاسی پس از شهریور ماه ۱۳۲۰ بر آمده و این خدمت را در دو بخش و هر بخش را در پنج جزوه انجام خواهد داد اینک جزوه اول از بخش یکم «حزب توده ایران» تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
مقدمتاً تذکر دو مطلب را لازم میداند:
یکم ـ چون بدو حزب ایران نو و ضادالف اشاره شد و کمتر خوانندگان از چگونگی آن اطلاعی دارند لذا بیفائده نیست که توضیح بسیار مختصری در اطراف آن دو حزب داده شود.
در دوره حکومت شاه فقید متدرجاً بحیاة احزاب سیاسی که قبلا تشکیل شده بود خاتمه داده شد و رهبران آنها متواری و یا خانهنشین شدن و از طرفی برای حفظ صورت و ضمناً عقب نماندن از ترکیه و شخص آتاترک در تأسیس حزب خلق در سال ۱۳۰۶ دستور تشکیل دو حزب را میدهند و فوراً حزب ایران نو به لیدری تیمورتاش و عضویت دادور و نصرةالدوله و ضادالف به لیدری مرحوم چراغعلیخان پهلونژاد (امیر اکرم) و سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی وقت تأسیس و تشکیل گردید برای اینکه همین حزب هم نکند روزی پا را از گلیم درازتر کند و ایجاد زحمت نماید دستور تشکیل دو حزب آن هم بدست دو دسته مخالف و دشمن یکدیگر صادر گردید.
توضیح آنکه در ابتدای استقرار سلطنت پادشاه فقید بین عاملین و بانیان حکومت رقابت شدیدی وجود داشت از یک طرف تیمورتاش و ایادی او و از طرف دیگر امیر اکرم پیشکار ولایت عهد و پسر عمومی شاه با همکاری سرتیپ درگاهی در مقابل هم صفبندی نموده و جداً بر علیه یکدیگر کارشکنی و خبرچینی میکردند مأمورین عالیرتبه دولتی و حتی نمایندگان دوره ششم مجلس شورای ملی بدو دسته تقسیم شده و هر دسته در حزبی وارد بودند.
این دودستهگی که معنا بتمایل و تقویت خود شاه بود با عزل درگاهی و مرگ امیر اکرم در سال ۱۳۰۹ یک رکن خود را از دست داد و رکن دوم نیز با توقیف و مرگ تیمورتاش در سال ۱۳۱۲ متلاشی و آثار دودستهگی هم که دو حزب ایران نو و ضادالف باشد بخودو خود نابود گردید.
در اواخر سال ۱۳۱۲ در یکی از دوشنبهها که حسبالمعمول نمایندگان مجلس شورای ملی بحضور شاه بار مییافتند بحث در اطراف لزوم تشکیل حزبی میان میآید، آقای دادگر (عدلالملک) رئیس مجلس وقت شرحی در اطراف محسنات احزاب سیاسی و لزوم وجود آن در حکومت مشروطه بعرض میرساند، شاه پس از شنیدن گفتههای دادگر رو را بطرف محتشمالسلطنه اسفندیاری که در آنوقت سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشته است نموده و نظر او را میپرسد. حاج محتشمالسلطنه میگوید «چاکر با سوابق ممتدی که در خدمات ملی و دولتی دارد همیشه احزاب را مزاحم پیشرفت کارها دیده و ایران کنونی در تحت رهبری اعلیحضرت همایونی نیازی بتشکیله حزب ندارد» این بیان مورد پسند واقع و فکر تشکیل حزب از آن تاریخ بکلی از بین میرود.
دوم ـ اکثر ممالک مترقی عالم احزاب از دو و حداکثر سه تجاوز نمی کند ولی متأسفانه تعداد احزابی که پس از شهریور ۱۳۲۰ تاکنون در ایران تشکیل یافته و اکنون شاید تابلوی خیلی از آنها باقی است از سی حزب تجاوز میکند و باید دانست اغلب آنها صورت یک حزب بمعنی درست و صحیح آن را نداشته و ندارند بلکه بیشتر بیک جمعیت دوستانه شباهت دارند تا بیک حزب سیاسی دارای هدف و مشی معین. علت این جریان اینستکه هر چند نفر ناراضی که طالب مقام و یا در فکر تصاحب مالی هستند موقتاً گرد هم جمع شده و روزنامه را بعنوان ارگان منتشر و نامی هم بروی خود گذارده و بمبارزه خصوصی بر می خیزند، و چون بیشتر مقامات مؤثر کرسیهای ریاست را بدین وسیله و روش بدست آوردهاند از هو و جنجال ابن عده معدود مرعوب شده و در مقام استماله و ارضای آنها بر میآیند، مقصود که حاصل گردید روزنامه تعطیل و جمعیت متفرق میگردد. بدین ترتیب هر چندی حزبی تشکیل و منحل می شود و تا هنگامی که سیاستهای خارجی در امور کشور مؤثر و با نظر آنها کابینهها تشکیل و از کار برکنار میگردند طبعاً وضع بدین منوال خواهد بود.
در هر حال چون مبانی سیاسی متمایز و روش اصولی که میتوان روی آن شالودهٔ تشکیلات حزبی را بنا نهاد از سه و یا چهار اصل تجاوز نمیکند طبعاً این تعدد و تنوع را باید دلیل عدم توجه باصول و یک ایدئولوژی مشخصی دانست و باید گفت فقط منافع آنی و خصوصی باعث این تجمعها گردیده است ـ آنچه مسلم است در تمام این مدت و بین همه این احزاب فقط دو یا سه حزب بمعنی صحیح آن تشکیل گردیده و روش روشنی از لحاظ سیاست داخلی و خارجی داشتهاند ولی در هر حال معرفی این احزاب و جمعیتها و ذکر آمار افراد و موسسین و هدف آنها برای خوانندگان خالی از فائده نبوده و از نظر تاریخ نیز ثبت آن ضروریست.
مطالب زیر را نسبت بهریک از احزاب خواهید دانست:
۱ ـ تاریخ تأسیس ۲ ـ هیئت موسسین و کمیته مرکزی ۳ ـ دبیر با رهبر یا منشی کل ۴ـ تعداد تقریبی اعضاء ۵ـ روزنامه ارگان ۶ـ فراکسیون در مجلس ۷ـ روش و هدف سیاسی ۸ـ وضعیت فعلیـ قسمت اخیر یعنی بند هشتم از این جهة لازم است که معلوم گردد، حزب مورد بحث فعلا وجود دارد یا خیر و در صورت وجود تشکیلات آن در چه حالت است، زیرا احزابی که تاکنون تشکیل گردیده اغلب بلکه کلا در ابتدای امر وضعیت قابل توجهی داشته و مورد استقبال واقع گردیدهاند ولی پس از چندی ستاره اقبال آنها افول نموده و یا آنکه کمنور و ضعیف شده است از اینرو ذکر وضعیت فعلی احزاب و مقایسه آن با بدو تشکیل کاملا لازم بنظر میرسد.
اینک حزب توده ایران را می شناسید.
حزب توده ایران
مؤسسین و تاریخ تأسیس
حزب توده ایران در اواخر مهر ماه ۱۳۲۰ شمسی در منزل مرحوم سلیمانمیرزای اسکندری و بکوشش عدهٔ از دستهٔ معروف به پنجاه و سه نفری که تازه از زندان خارج شده بودند تشکیل یافته است.
کارت شماره یک این حزب بنام مرحوم سلیمانمیرزا و کارت شماره دو بنام آقای دکتر ایرج اسکندری صادر شده است.
حزب بدواً بوسیله هیئت مؤسس و برهبری مرحوم سلیمانمیرزا اداره میشد و پس از چندی کنفرانس ایالتی تشکیل و عدهٔ بنام کمیته موقتی انتخاب و شروع بکار کردند. سلیمان میرزا تا زمانیکه حیاة داشت سمت رهبریت خود را حفظ کرد.
کمیته مرکزی و دبیرهای مسئول
طبق آئیننامه تشکیلاتی اولین کنگرهٔ عمومی در تیر ماه ۱۳۲۳ در تهران بر پا و با تشریفات پرشکوهی پس از چندین روز بحث و صدور قطعنامههای متعدد و متنوع و تصویب مرامنامه و آئیننامه تشکیلاتی یازده نفر اشخاص زیر بعضویت کمیته مرکزی انتخاب گردیدند.
۱ـ ایرج اسکندری ـ ۲ـ نورالدین الموتی ـ ۳ـ دکتر بهرامی ۴ـ دکتر رادمنش ـ ۵ـ پروین گنابادی ۶ـ کامبخش ـ ۷ـ دکتر کشاورز ـ ۸ـ علی امیرخیزی ـ ۹ـ محمود بقراطی ـ ۱۰. آرداشز آوانسیان. ۱۱ـ احسان طبری.
ایرج اسکندری ـ نورالدین الموتی ـ دکتر بهرامی ـ بعنوان هیئت اجرائی و دبیر مسئول انتخاب و مشغول کار میشوند.
در تیرماه ۱۳۲۵ ـ دکتر ایرج اسکندری ـ دکتر مرتضی یزدی دکتر فریدون کشاورز با سمتهای وزارت پیشه و هنر، بهداری، فرهنگ در کابینه جناب آقای قوامالسلطنه شرکت میکنند و پس سه ماه بعلت استعفای رئیس دولت از کار برکنار میگردند.
عشایر جنوب در این موقع بر علیه شرکت وزراء توده در کابینه قیام مینمایند.
پس از سقوط آذربایجان و تهییج احساسات عمومی برعلیه حزب توده و تشنج اوضاع داخلی حزب و انتقاد شدید برعلیه روش کمیته مرکزی و اعتقاد دسته زیادی از افراد مؤثر و کادرهای فعال حزبی بغلط بودن تاکتیک کمیته مرکزی لاعلاج در آذرماه ۱۳۲۵ کمیته مرکزی از کار کناره گیری نمود و عدهٔ را از بین خود و کمسیون تفتیش کل بعنوان کمیته موقت انتخاب کرد.
کمیته موقت بدون اینکه اعضاء آن رسماً معرفی شود شروع بکار نمود ولی بعداً معلوم گردید اشخاص زیر در کمیته موقت عضویت داشتهاند:
دکتر یزدی ـ دکتر رادمنش ـ دکتر کشاورز ـ دکتر بهرامی دکتر کیانوری ـ احمد قاسمی ـ بقراطی ـ دکتر جودت ـ خلیل ملکی ـ احسان طبری.
کمیته موقت بوضعیت ازهم پاشیده شده تشکیلات سروسامانی داد و افراد متواری و آسیبدیده حزبی را بدور خود جمع نمود و با فعالیت زیادی بجبران شکست وارده قیام کرد ـ ولی بزودی در داخل تشکیلات و کمیته موقت دودستگی عجیبی پیدا گردید که با همه کوششی که در رفع اختلاف و ایجاد توافق بعمل آوردند موفقیتی حاصل نگردید و بالاخره منجر بانشعاب گردید.
دستهٔ مؤثری به رهبری آقای خلیل ملکی و عدهٔ از افراد مبارز باسابقه و فعال و باایمان تشکیلات از قبیل آقایان انور خامه، دکتر عابدینی، مهندس زنجانی.... از حزب توده جدا و بنام انشعابیون معروف گردیدند.
انشعابیون بنام سوسیالیست توده شروع بکار نموده و بر علیه دستگاه رهبری حزب توده عملا قیام کردند و چند جزوهٔ هم در این زمینه و علل مخالفت و انشعاب خود منتشر نمودند. چون مورد حمله شدید دستگاه رهبری حزب توده واقع شدند و از طرفی رادیو بادکوبه و مسکو و رادیو سری فرقه دمکرات آذربایجان آنها را بباد فحش و انتقاد گرفت روی ضعف نفس و یا حسن نیت مقاومت را جائز ندانسته و یا برای آنها غیر ممکن گردید لذا بزودی از صحنه سیاست و مبارزه خارج و خانهنشین شدند.
با این وصف جمعی از منشعبین (آقای فریدون توللی و بعضی دیگر) مقاومت کرده و در روزنامه شرق میانه حملات شدیدی بر علیه آقایان احمدقاسمی و دکتر کیانوری و احسان طبری بعمل آوردند و این سه نفر را منشاء فساد و دودستگی حزب توده ایران معرفی نمودند، با توقیف روزنامه شرق میانه اینها هم خاموش شدند ولی بطور کلی منشعبین از عقیده خود بر نگشته و در زیر پرده و خفاء بمبارزه خودادامه میدهند و بتازگی از طرف عدهٔ از منشعبین مجلهٔ بنام اندیشه نو منتشر گردیده و ظاهراً مقدمات مبارزه جدیدی را با دستگاه رهبری حزب توده آماده مینماید.
چون یکی از مواد اختلاف منشمین با کمیته موقت لزوم تشکیل فوری کنگره و انتخاب کمیته مرکزی بود که منشعبین عقیده بلزوم تشکیل فوری کنگره را داشتند و کمیته بعلت عدم اقتضاء زمان مصلحت نمیدانست لذا پس از انشعاب روی فشار افکار عمومی افراد حزب در خفاء بطور سری کنگره را تشکیل نمودند، و بطوریکه شهرت دارد بیش از چند ساعت دورهٔ آن طول نمیکشد و بدعوی جلوگیری از تشتت جدیدی حتی اجازه انتقاد را هم بکسی نمیدهند در هر حال در خرداد ماه ۱۳۲۷ بیانیهٔ منتشر کردند و تشکیل کنگره و انتخاب کمیته مرکزی را بدون اینکه افراد آن را اسم ببرند اعلام نمودند.
آنچه مسلم است تمام عدهٔ کمیته موقت منهای آقای خلیل ملکی و باضافه آقایان ایرج اسکندری ـ کامبخش ـ علی امیرخیزی بعنوان کمیته مرکزی انتخاب گردیدند و برای ارضای ناراضیها بر تعداد افراد کمیته مرکزی اضافه نمودند و حتی بعنوان عضو علیالبدل نیز چند نفری انتخاب میشود.
موضوع تازه و قابل توجه انتخاب آقای دکتر رادمنش بسمت دبیری کل است. زیرا کمیته مرکزی و افراد مؤثر و کادرهای تشکیلاتی قبل از کنگره دوم حاضر نبودند کسی را بعنوان دبیر و یا منشی و رهبر کل انتخاب نمایندـ ظاهراً رقابتهای داخلی و مخالفتهای خصوصی مانع از انجام این منظور بوده، هر چه هست شکستهای پیدرپی لزوم انتخاب شخصی را بدین سمت محرز میدارد و چون کاندیدهای دیگر این پست متواری و یا در ایران نبودند بدون معارض و تزاحمی آقای رادمنش بدین سمت انتخاب میشود.
مطبوعات:
برای اولین مرتبه روزنامه سیاست بمدیریت آقای عباس اسکندری نماینده فعلی مجلس شورایملی از همدان بعنوان ارگان حزب توده منتشر میشود ولی پس از اخراج و یا خروج نامبرده از حزب رهبر بمدیریت وصاحبامتیازی آقای ایرج اسکندری بعنوان ارگان کمیته مرکزی انتشار یافت و تا آذر ماه ۱۳۲۵ رهبر این سمت را برای خود محفوظ داشت: در دیماه ۱۳۲۵ نامه مردم بمدیریت آقای دکتر رادمنش بدواً ارگان هیئت اجرائی موقت و سپس ارگان کمیته مرکزی معرفی گردید و تاکنون انتشار آن ادامه یافته است.
امروز مطبوعات زیر از طرف سازمانهای مختلف حزبی منتشر میگردد:
۱ـ مردم روزانه، آدینه، ماهیانه، ارگان کمیته مرکزی.
۲ـ مردم هفتگی ارگان سازمان جوانان.
۳ـ رزم ماهیانه ناشر افکار سیاسی حزب.
دبیر مطبوعات حزب آقای احسان طبری و نویسندگان بنام این نشریهها را آقایان احمد قاسمی و دکتر کیانوری میتوان شمرد.
حزب توده تا آذرماه ۱۳۲۵ در خراسان، مازندران، گرگان، قزوین، اراک، یزد، اصفهان روزنامههائی را بعنوان ارگان کمیته ایالتی منتشر مینمود که فعلا هیچیک منتشر نمیشود.
فراکسیون حزب در مجلس
حزب توده در انتخابات دورهٔ پانزدهم شرکت نکرد و بدین لحاظ نمایندهٔ در مجلس دورهٔ پانزدهم ندارد ولی در دورهٔ چهاردهم محکمترین و منظمترین فراکسیونها را در مجلس حزب توده ایران تشکیل داده بود و همیشه با یک روش مشخص قضایا را تعقیب میکردند.
اولین ابوسترکسیون و طولانیترین آن را در دورهٔ چهاردهم فراکسیون حزب توده با همکاری آقای دکتر مصدقالسلطنه و یاران ایشان بر علیه حکومت صدرالاشراف بعمل آورد و بالاخره صدرالاشراف را بزانو در آوردند.
حساسترین و پرهیجانترین نطقهای دورهٔ چهاردهم را نمایندگان فراکسیون حزب توده هنگام طرح برنامه دولت و یا بودجه مملکتی ایراد نمودهاند و باید دانست که هستهٔ مرکزی اقلیت دورهٔ چهاردهم را فراکسیون حزب توده تشکیل داده بود.
فراکسیون دارای هشت عضو بدین قرار بود:
۱ـ ایرج اسکندری از ساری ۲ـ کامبخس از قزوین ۳ـ پروین گنابادی از سبزوار ۴ـ دکتر فریدون کشاورز از بندر پهلوی ۵ـ دکتر رضا رادمنش از لاهیجان ۶ـ آرادشز آوانسیان نمایندهٔ ارامنه آذربایجان ۷ـ شهاپ فردوس از فردوس ۸ـ فداکار از اصفهان.
وضع تشکیلات فعلی حزب
تشکیلات منظم و علنی حزب توده اکنون منحصر بتهران است و در سائر شهرستانها بعلت وجود حکومت نظامی و یا مبارزه شدید افرادیکه باروش حزب توده مخالف هستند سازمان علنی وجود ندارد ولی در اغلب نقاط کشور افرادی بعضویت حزب باقی ماندهاند اما با شکستیکه در آذر ماه ۱۳۲۵ متوجه حزب توده شد و در نتیجه عدهٔ زیادی از اعضاء خود را از دست داده است و از شورای متحده نیز صورتاً اثری نیست مع الوصف هماکنون در حدود دو هزار نفر ممکن است با کارات در تمام ایران عصو داشته باشند.
روش سیاسی و تحولات آن
حزب توده ایران بعد از شهریور ۲۰ با مرامنامه که هدف آن حمایت از توده حقیقی ایران بود بوجود آمد. روش حزب توده ایران برای وصول بمقاصد دموکراتیک خود این بود که با بیدار کردن کارگران ـ دهقانان ـ پیشهوران ـ روشنفکران و آشنا نمودن آنها بحقوق حقه خود نیروی اجتماعی از خود آنها بوجود آورد و با اتکاء باین نیر و حقوق ملت ایران را تامین کند.
با آنکه گروهی از کسانی که در بدو امر در تشکیل حزب توده ایران دخالت داشتند دارای افکار انقلابی بودند و یا لااقل با این طرز تفکر شناخته شده بودند معذلک چون محیط فکری و اجتماعی ایران آنموقع آماده پذیرش این افکار نبود ناچار برای درخواستهای ملت ایران حداقلی قائل شدند و برای اجرای این حداقل (که حقیقه چیزی جز آنچه که در کشورهای دیگر دنیا که سوسیالیست هم حتی نبودند از قبیل انگلستان، فرانسه، از مدتها پیش عملی شده بود) برهبری مرحوم سلیمان میرزای اسکندری که از نظر سابقه در امور سیاسی و آشنا بودن بمحیط فکری ایران از همه مؤسسین حزبی پختهتر بود تن در دادند.
مرحوم سلیمان میرزای اسکندری حقاً مردی کارکشته در امر سیاسی بود. رجال ایران و محیط تفکر و همت و جرات آنها را میشناخت با طبقات مختلف مردم و سطح تعقل و تفکر و حدود تعصبات آنها آشنائی داشت و درجه قدرت و توانایی دستههای مختلف را میدانست بهمین جهت در اتخاذ تاکتیک و روش عمل برای جوانان پرحرارت و تازهکار که تاره چشمشان بمحیط اجتماعی ایران باز میشد و عملا بکارهای سیاسی میپرداخیند چراغ و رهنمای خوبی بود.
مرحوم سلیمان میرزا بخوبی میدانست که در کشور ایران تا چه اندازه بغض وعداوت با افکار نو ریشه دوانده و تا چه پایه بیخبری مروم زمینه را برای تحریک آماده کرده است.
اگر روزی باتهام جانبداری از طبقه مظلوم مرحوم سلیمان میرزای (نمازی و دعائی) را تکفیر کرده بودند بعد از بیست سال برای تجدید چنین منظرههائی تعزیهگردانها هنوز محیط آماده داشتند بهمین جهت از هر گونه تندروی و تنداندیشی در حزب جلوگیری میکرد.
حزب توده ایران چون ریشه قدرتی جز قدرت توده ملت ایران و همین مردم خفته و بیخبر از کار اجتماعی نمیشناخت.
برای فهماندن ابتدائیترین مسائل اجتماعی و اصول قانون اساسی ایران که بسیاری از مواد آن تا امروز متروک مانده است فعالیت و کوشش میکرد در تمام حوزهای حزبی سخن از قانون اساسی و حقوق ابتدائی بشری بود. روزنامههای حزبی بمردم این اصل را میآموختند که تا خود نفهمد چه حقوقی دارد و برای تحصیل آن بر نخیزد حقی باو نخواهند داد. «حق گرفتنی است نه دادنی» شعار حزب بود.
روش حزب بطور عموم این بود که افراد را از برخورد با آنچه با تعصبات طبقات مختلف تماس دارد بر حذر دارد تا دشمنان نتوانند استفاده کنند و ببهانههای معمولی که در گذشته متخصصین زبردست از آن استفاده میکردند فعالیت حزب را خنثی کنند.
مرحوم سلیمانمیرزا جوانان برشور حزبی را از تظاهرات بیجا و زننده بر حذر میداشت و نمیگذاشت در دامی که دشمنان در راه آنها میگسترند بیفتند.
مخالفین حزب توده ایران میکوشیدند حزب توده ایران را مخالف مذهب و مطیع و منقاد سیاست شوروی نمایش دهند ولی روش متین حزب توده ایران در تمام آن دوران جواب دندانشکنی بمخالفین داد. هنگامیکه مرحوم حاجی آقا حسین قمی برای زیارت مشهد بطهران وارد شده بود چنین شهرت دادند که حزب توده ایران از ورود ایشان ناخورسند است و میخواستند بدینوسیله معاندت ومخالفت حزب را با مدهب نشان دهند ولی بعکس روزنامه حزبی ورودایشان را تبریک گفت و رهبر حزب برای تبریک ورود بخدمت او رفت و با این موقعشناسی معقول از انجام مقصود مخالفین جلو گرفت در آنموقع عدهٔ از افراد افراطی چپنمای حزب بر این عمل خرده گرفتند و نا خرسندی کردند و آنرا مرتجعانه خواندند و حال آنکه با اتخاذ این گونه روشهای معقول حزب نه تنها با دشمنان مبارزه میکرد بلکه در میان توده آسانتر راه مییافت.
حزب توده ایران با آنکه از نظر سیاسی معتقد بوداز هر سیاستی که برای سعادت ملت ایران مفید باشد سخت جانبداری کند هیچ وقت در اینکار جنبه تعصب بخود نمیگرفت. روزنامه ارگان حزبی با کمال قدرت از جانبداری آمیخته با تعصب جلوگیری میکرد.
کسانیکه این امر را باور ندارند خوبست روزنامه مردم آنروز را که مرحوم صفر نوعی صاحب امتیاز ان بود با روزنامه رهبر که ارگان حزب بود مقایسه کنند.
انتخابات دوره چهارم فرصت بسیار خوبی بحزب توده ایران داد تا هدفهای منطقی خود را بهتر بگوش ملت برساند و در حدود توانائی مالی خود نهایت کوشش را بکار برد و برای اولین بار در ایران ملت ایران صاحب حزبی متشکل ـ فداکار و آشنا برموز سیاست گردید روش حزب در اینموقع تشکیل مجالس سخنرانی بود و چون همه بخانه حزبی نمیامدند اعضا و افراد حزب جستجوی خفته رفتند.
روشنفکران حزبی برای اولین بار در تاریخ ایران بگوشههای انزوای مردم ستمدیده شتافتند و با آنها از دردها و راه علاج آن سخن گفتند کسی در تهران نماند که نام حزب توده را نشنیده باشد و از مرام و منظور آن کم و بیش بیاطلاع باشد.
در نتیجه همین فعالیت حزب توده ایران آراء زیادی بدست آورد که البته حقیقی و متعلق بملت و نماینده بیداری و آشنائی مردم بحقوق خود بود حزب با این عمل خود راه و روش مبارزه را بمردم عملا آموخت پس از بیست سال همه میدیدند چطور همین سبزی فروش ـ نقاش ـ کارگر و دهقان برای شرکت در انتخاب کاندید حزبی فعالیت میکند برای اولین بار در ایران میفهمد که وکیل او در مجلس چه خواهد کرد و چه برنامه دارد و تحت انضباط و دیسلپن است. مردم دیدند چطور خود آنها میتوانند و وظیفه دارند مچ خریداران رای را بگیرند و این هزارها اراء قلابی که در هر یک از انتخابات گذشته چطور پیدا شده و چه کمپانیها برای تهیه آن تشکیل شده و میشود ـ برای حزبی که اجرای قانون اساسی ایران را میخواست و قدرت مردم را برای اجرای آن متشکل میکرد این عمل مهمترین قدم بود و این نخستین درس بود که حزب پیشرو بملت و جامعة میداد.
سلیمان میرزا در جریان انتخابات بیمار و مرحوم شد. پس از فوت مرحوم سلیمان میرزا حزب از یک رهبر و مشاور بسیار باتجربه محروم گردید و راه برای جوانان متعصب و کمتجربه باز شد. عدهٔ از همین جوانان روش ملایم گذشته را محافظهکارانه مپنیداشتند و در حوزهائی که شرکت داشتند افکار تند و صاحبان آنها را مورد تشویق قرار می دادند موفقیتهای جبهه دموکراتیک در جنگ مسلماً بطور غیرمستقیم حرارت آنهارا مضاعف میکرد و بتدریج با فراموشی محیط اجتماعی و بیخبری و تعصب طبقات محیط داخلی حزب را برای ابراز تعصب و اتخاذ روش تند آماده میکردند.
ولی با اینحال تا مدتها حزب جنبه ملایمت گذشته خود را حفظ میکرد و از تظاهر بداشتن افکار انقلابی و یا هر عملی که چنین فکری را تقویت کند پرهیز میکرد چنانچه در مجلس شورای ملی هنگامیکه دشمنان حزب میخواستند بعنوان سوسیالیست بودن حزب توده را تکفیر سیاسی کنند و فراکسیون حزب را در بنبست سیاسی بکشانند آقای دکتر کشاورز بنمایندگی از طرف حزب سوسیالیست بودن حزب توده ایران را تکذیب کرد.
ولی با این وجود داخل حزب را جوانان افراطی بطرف افکار تند میکشاندند. افراد تازهوارد بحزب زود تندی روش را از سابقین میآموختند و برای نشاندادن صمیمیت خود تندتر میرفتند. کمکم تندی جای ملایمت و حسن معاشرت و برخورد با توده جنبه قدرتنمائی و خشونت را گرفت.
انضباط و مراقبتی که در اوایل افراد حزبی در رعایت روش عمومی حزب داشتند کمکم بدست همین افراد تندرو و افراطی از بین رفت و کسانیکه طرفدار روش ملایم سابق بودند برخی ساکت ماندند و برخی بطور ضمنی با کجدار و مریز با این اعمال ناشایست موافقت کردند.
مرتجعین داخلی و خارجی از این تحول در روش حزب بخوبی استفاده کردند و برای نشاندادن جنبههای مختلف خشونت افراد بیخبر حزب هر روز در نقطهٔ آتشی روشن کردند و افراد کمتجربه و متعصب برای خاموش کردن آتش خشونتی بکار بردند ملایمت نسبی مرتجعین که در حقیقت حیلهٔ بیش نبود کمکم عدهٔ از افراد را بکلی از روش اساسی منحرف کرد و بحرکاتی واداشت که بیشتر جنبه ابتکار شخصی داشت تا اجرای روش حزبی. متأسفانه بعضی اوقات از جانب بعضی سرجنبانان حزبی نیز سر زد و تشویق شدند.
کوشش و مراقبتی که در اوایل افراد در نگاهداشتن استقلال حزبی داشتند در نتیجه پیدا شدن بازار ابراز تعصب کمکم از بین رفت بعضی افراد حزبی تظاهر بصمیمیت بیمنتهائی بسیاست شوروی را پیشه خود قرار دادند و از این راه کوشش برای تحصیل نفوذ و وجه کردند.
عدهٔ از افراد افراطی حزبی که در میان رهبران حزبی نیز چند نفر بودند استفاده از سیاست ضداستعماری شوروی را باطاعت بیچون و چرا تعبیر کردند و یا تظاهر باین امر نمودند و بجای آنکه محیط سیاسی را بهتر بفهمند و بفهمانند تندی را از حد گذراندند و نتیجه این شد که عملیات و گفتار بسیاری از آنها ملاک قضاوت درباره حزب قرار گرفت و حزبی که در ابتدا سعی داشت حتی سوسیالیست هم خوانده نشود حزبی دستنشانده و مطیع سیاست شوروی جلوهگر گردید.
افرادی که در داخل حزب جریان این تحول را مشاهده می کردند چون بازار چپنمائی را رایج دیده بودند از ترس آن که محافظهکار خوانده شوند ساکت ماندند و اختیار کارها کمکم بدست همین افراطیون کمتجربه افتاد و حزب توده ایران هر صدمه که تا کنون خورده است نتیجه بدی روش همین «رفقای» بیبندوبار بوده است.
بنظر من اگر از بدو تأسیس حزب توده ایران تا موقع فوت سلیمان میرزا و چندی پس از آن حزب روش معتدلانه داشته است و کسانی که دارای افکار انقلابی بودهاند باین روش تسلیم شده بودند بیشتر بعلت عدم آمادگی محیط اجتماعی ایران برای تأسیس حزب کمونیست بوده است و صاحبان منطق انقلابی نیز این موضوع را تصدیق داشتهاند والا بنظر سلیمان میرزای «نمازی و دعائی» هرگز تسلیم نمیشدند و مستقلا حزب کمونیست تشکیل میدادند و موانع قانونی هم اگر در اول وجود داشت اجرایش در آنموقع امکان نداشت و پس از تصویب منشور اتلانتیک از طرف مجلس همان موانع قانونی نیز بخودی خود از بین برداشته شد بنابراین اگر حزب کمونیست تشکیل نشد دلیلش محیط اجتماعی و سیاسی خاص ایران بود.
با این حال چه شد که میدان برای عملیات این افراطیون این قدر باز ماند و چرا در نقاط مختلف کشور بمیل و سلیقه اشخاص کمتجربه برخلاف روش قبلی دست بعملیات بیرویه زدند؟
مسلماً بدلیل آنکه چپنمایان افراطی در داخل حزب از عملیات آنها پشتیبانی میکردند.
پس از وقایع آذر ۲۵ که نتیجه عملیات افراطیون چپنما معلوم شد حق این بود که این جوانان چشم خود را باز میکردند و کارهای گذشته را تجزیه و تحلیل میکردند و میدیدند خطا از کی و از کجا بود ولی این کار نشد همهٔ اتفاقات را بحساب مرتجعین گذاشتند و هر کس بیشتر محرک بهانهجوئی مرتجعین شده بود آزادیخواهتر و فعالتر جلوه کرد.
آخر یکی نپرسید در این همه صحنههای مختلف سهم رفقای حزبی چه بوده؟ آیا آنها هیچگونه عمل خلاف روش حزب نکردند؟ آیا همین عملیات خلاف آنها نبود که از یک موضوع ساده واقعهٔ بزرگ بوجود آورد؟ ما نمیخواهیم بسیاری از مطالب نگفتنی را بگوئیم از اینجهت بگذاریم و بگذریم.
خلاصه بعد از آذر ۲۵ گذشته فراموش شد همه تندروان و کسانی که در حقیقت علتی در سلسله زنجیر حوادث بشمار میرفتند شسته و طاهر شدند و مخالفین با روش آنها با جماق تکفیر سیاسی بجرم انحراف براست رانده شدند.
بطور خلاصه حزب توده ایران در محیط بسیار مساعد با کمک مردانی ازاده و وطنپرست بوجود آمد خدمت بملت ایران و مبارزه با دزدان و دغلان و دفع ظلم و ستم هدف همه آنها بود. مرحوم سلیمان میرزا در فهماندن محیط اجتماعی ایران بآزادیخواهانی که کمتجربه بودند فوقالعاده مؤثر بوده است. مرامنامه حزب توده ایران که تا این تاریخ تغییر اساسی نکرده است محصول واقعبینی و فعالیت موسسین حزب بوده است.
خبط و خطاهای منسوب بحزب نتیجه سرکشی و خودنمائی و نفهمی و متابعت کورکورانه بعضی افراد افراطی چپنما و فرصتطلب و سودجو بوده است.
آیا من عضو حزب توده هستم؟
مکرر کسانی از من پرسیده و هماکنون میپرسند (که هنوز تو عضو حزب توده هستی؟) در پاسخ این پرسش باید اعتراف کنم که خود من هم صحیحاً نمیدانم که فعلا عضو حزب توده هستم یا نیستم! ولی آنچه محقق است عقاید و افکاری که مرا بطرف حزب توده سوق داده اکنون نیز جای خود باقی وابداً تغییری در تصورات و روش سیاسی من رخ نداده است ولی دستگاه امروز رهبری حزب توده بر خلاف مرامنامه و اساسنامه حزبی خطی مشی انتخاب کرده که مغایر با معتقدات من نیز میباشد بنابراین من از حزب توده خارج نشدم این رهبران حزب توده هستند که حزب را بصورت دیگری در آورده و براه دیگری هدایت مینمایند در هر حال لازم و مقتضی است که عقاید و نظریات خود را در معرض قضاوت افکار عمومی بگذارم و تمنی کنم با من کمک فرمایند و آگاهم نمایند با داشتن چنین عقاید و افکاری آیا من عضو حزب توده ایران هستم؟ در صورتیکه عضو حزب بشمار نیایم انحراف از من است و یا از دستگاه رهبری حزب توده؟
پس از شهریورماه ۱۳۲۰ من هم مانند دیگران متوجه احزاب ولزوم تشکیل آن گردیده و معتقد شدم یک حکومت مشروطه بدون وجود أحزاب سیاسی بمعنی درست آن تحقق نمییابد، با مختصر غفلتی آزادی و آسایش اجتماعی و تأمین قضایی باز هم رخت بربسته و از بین میرود و مجدداً رژیم دیکتاتوری برقرار میشود.
بعضیها معتقد هستند اصلاحات گذشته نتیجه رژیم دیکتاتوری بوده و اکنون نیز نیازمند بوجود یک دیکتاتور صالح هستیم، برای رفع این اشتباه متذکر میشویم که در رژیم دیکتاتوری هر گونه اصلاحی هم که بنظر برسد ظاهریست، اساس و ریشه تودهٔ که ثابت باشد ندارد و با پیشآمد مختصری کلا از بین میرود و آنچه که باقی میماند اصلاحاتیستکه بمقتضای زمان بوجود آمده و دیکتاتور در آن نقشی نداشته است و یا مورد تمایل دیکتاتورتراشان بوده که تخلف از آن برای شخص دیکتاتور مقدور نبوده و بحساب او هم نباید گذاشت.
قطعاً بدون تردید میتوان گفت همهٔ اعمالیکه در رژیم دیکتاتوری انجام میگیرد سه نوع بیش نیست یک نوع بر اثر تمایلات و مصالح سیاسی و اقتصادی بانیان دیکتاتوری صورت میگیرد که اصولا برای تحقق آن دست به تقویت و برقراری رژیم دیکتاتوری زدهاند و ابداً در این قبیل امور منافع مردم و ملت منظور نشده و توجهی هم بآن نیست و این رشته کارها باید انجام گیرد خواه نفعی برای مردم در آن باشد و خواه سرتاسر ضرر وزیان.
نوع دوم اعمالیستکه مانع خصوصی و هوا و هوس شخص دیکتاتور محرک آن است و در این قسمت هم مردمی در بین نیست و مصالح اجتماع مورد نظر واقع نمیگردد.
در مرتبه سوم اعمالیستکه بمقتضیات زمان و روی پیشرفت علم و صنایع در جهان جبراً تحقق مییابد وابداً رژیم و شخص در آن مدخلیت نداشته و نخواهد داشت چنانکه مشاهده میکنیم این نوع اعمال و اصلاحات در واماندهترین کشورها با هر رژیمی که داشتهاند عملی شده است.
اصولا باید گفت چون در برقراری رژیم دیکتاتوری مردم و ملت نقشی ندارند و در رساندن دیکتاتور باریکه سلطنت و حکومت افراد کشور مؤثر نیستند طبعاً حکومت دیکتاتوری و شخص دیکیاتور توجهی باوضاع عمومی و اصلاح شئون اجتماعی مردم نخواهند داشت مگر آنکه ادامه حکومت آنها را ملزم بکاری بکند و اضطراری در بین باشد آنهم مشروط باینستکه بفهمند، غرور و خودخواهی مجال واجازه درک حقایق را بآنها بدهد، در هر حال آنچه مسلم است اینستکه در رژیم دیکتاتوری برای مردم حساب مستقلی باز نمیشود و بهمین دلیل این نوع رژیمها آخر خوبی ندارد و دیکتاتورها هم هیچ وقت سرنوشت رضایتبخشی نداشتهاند.
بنا بر این مقدمه معتقد شدم اگر افراد در تقویت احزاب نکوشند و طبقه روشنفکر مردم را متوجه منافع و فوائد دموکراسی و حکومت مردم بر مردم نکنند قطعاً پس از ختام جنگ و خروج ارتش بیگانه گرفتار یک نوع حکومت دیکتاتوری و رژیم میلیتاریسم خواهیم شد و بار دیگر سیاستهای پرپیچوخم بیگانه و منافع آنی چند نفر مزدور طماع و در عین حال بیشعور مردم را دچار سرنوشت شومی خواهد کرد که نتیجه و پایان آن معلوم نیست و حتماً باید منتظر جنگ جهانگیر سومی شد.
عجب در اینستکه با اینکه دیده شد حکومت دیکتاتوری برای بانیان اولیه و نردبانان ترقی دیکتاتور اثر دائمی و قطعی نداد و حتی شخص دیکتاتور مجبوراً همه چیز را که مورد علاقه او بود گذاشت و رفت و در حال اسارت و غربت با کمال سختی و حسرت جان بجان آفرین سپرد.
و در اولین فرصت اولین دستهایکه باو خیانت کرده و بحال خود گذاردنش همان چاکران و بندگان درگاه و گویندگان خاطر مبارک آسوده باشد بود، اشخاصیکه بیشتر بهرهمند شده بودند کمتر وفا داری و استقامت نشاندادند، با این وصف کسانی عبرت و پند نگرفته و فکر خام و زیانبخش دیکتاتور شدن را در سر خود میپزند و دست باقدامات خطرناکی زده و میزنند، مضحکتر و در عین حال اسفآورتر وضعیت اشخاصیستکه برای تقویت و پیشرفت آنان بتکاپو افتاده و بکوششهای نامشروعی برخواستهاند.
این بود که بنظر دخول در احزاب و تقویت یک حزب صالح و ایرانی واجب عینی آمد و معتقد شدم هر فرد ایرانی در هر مقام که باشد موظف است در یکی از احزاب سیاسی وارد گردد تا یکی از ارگان حکومت مشروطه ایجاد و تقویت گردد و از حکومت فردی و دیکتاتوری جلوگیری شود، اکنون هم این عقیده را دارا هستم و با کمال اطمینان و آرامش وجدان اعلام میکنم هر فردیکه در تقویت احزاب نکوشد و در حزبی داخل نشود فهمیده و یا نفهمیده بکشور خیانت کرده است و باید دانست نتیجه اشتباه و خیانت در سرنوشت کشور و مردم یکسان است و تاریخ دربارهٔ کسانیکه اشتباهاً و یا روی نفهمی و عدم دقت بکشور خود ضرر زدهاند با کسانیکه عمداً خیانت کردهاند نمیتواند فرقی بگذارد و در همه حال برای حاضرین و نسلهای آینده خیانت و اشتباه یک نتیجه را دارد.
از بعضیها که طبع منفی و جدال دارند و ضمنا خود را پاک و برتر از همه میدانند شنیده میشود که میگویند تا کنون در ایران حزبی ندیدهایم که بتحریک اجانب و برای تأمین منافع آنها تأسیس نشده باشد تابتوان در آن شرکت کرد باضافه اینکه رهبران احزاب عموماً فاسد و مزدور هستند و بجز استفاده شخصی منظوری ندارند، اولا این گفته و ادعا صحیح نیست و فقط حس خودخواهی و حسادت و عدم قدرت انجام کار مثبت است که محرک این گفتار میشود و در ثانی اگر وجود حزب را در حکومت مشروطه لازم میدانید موظف هستید خود حزبی بدون عیب و نقص تأسیس نمائید تاتحت تأثیر اجانب نباشد و مطمئن باشید افراد وطنپرست که غرض و مرضی ندارند دور شما جمع خواهند شد و در هر حال شانه از زیر بار انجام وظیفه ملی باین بهانه خالی کردن صحیح نیست و هر کس بقدر قدرت و استطاعتی که دارد باید در راه استقلال کشور و سعادت و آسایش مردم کوشا باشد. بدتر و زیانبخشتر اینستکه این طبقه از خود راضی نه تنها شخصاً کاری نمیکنند بلکه با پخش و تزریق روح بدبینی و یأس در فضا و افراد دیگران را هم از کار باز میدارند و در انجام وظائف ملی مردد و مشکوک مینمایند، بنظر من زیان این طبقه برای کشور و مردم از هر طبقه و صنفی بیشتر است و علت عمده عقبافتادگی ما مستقیماً معلول اعمال و تبلیغات زیانبخش این دسته است.
موضوع دومیکه پس از شهریور ۱۳۲۰ مورد ملاحظه و توجه عموم وطنپرستان و مطلعین بسیاست واقع گردید لزوم پیروی از یک سیاست موازنه در ایران است.
همه میدانیم گذشته در ایران دستگاههای دولتی فقط و فقط بنفع یک طرف و یا بعبارة صریحتر بنفع و میل سیاست انگلستان میچرخید، و در اواخر کار بجاهای باریکتر کشانیده شد و حتی بروش خصمانه ضد دولت اتحاد جماهیر شوروی نیز تظاهر میشد، کمکم چای خوردن در استکان بزرگ راشهربانی و جاسوسان مختاری جرم میدانستند، زندان قصر و ولایات مملو بود از کسانی که شبههٔ آشنائی با سیاست شوروی در آنها میرفت و حتی واقفین باصول سوسیالیستی و مطالعهکنندگان مطبوعات طرفدار کارگر جانی جز زندان نداشتند، ترس و وحشت سازمانهای دولتی از اصول کارگری کار را بجائی رسانید که کلمه کار را از بین برده و بجای آن عمله بکار میبردند.
راست است که در ظاهر ارتباط با تمام سفارتخانههای خارجی قطع شده بود ولی طبق مثل معروف چراغ خواموش بودو آسیاب میگشت، بدون این که کسی ارتباطی داشته باشد و یا جرئت نزدیکی با سفارتخانه را بکند کارها بنفع سیاست یک طرف گردش داشته و انجام مییافت، و چون امور تمرکز پیدا کرده بود دیگر بدون این که دست خارجی مشاهده شود و دم خروسی پیدا گردد همه چیز بمارک ایرانی و بنام ملت ایران ولی برای تامین منافع دیگران بهتر و سریعتر انجام میشد.
و چون این روش بنفع طرفین بود مصلحت در این شد کسانی که از روابط خصوصی و کنه امر مطلع هستند از بین بروند و فرد تازه نیز آشنا نشود و فقط اشخاص معدودی که خودخواهی و تظاهرات آنها کم بود و خاصیت سازش با دیکتاتور را داشتند و کاملامورد اطمینان بودند باقی بمانند تا بتوانند از نزدیک بازرسی اوضاع را عهدهدار شوند و بموقع گذارشهای لازم را بدهند. حتی گاهی این افراد چرخ را بر خلاف منافع انگلستان میچرخوانیدند تا بهفهمند شخص شاه چه نظری دارد و چه فکر میکند؟ در حقیقت امتحانی بود که میکردند
بنظر من در گذشته هر گونه انحرافی که در دستگاه دولتی از روش عمومی پیدا میشد و یا احیاناً بنفع آلمانیها امری تحقق می یافت بوسیله و تحریک همین اشخاص بوده که از تمایل واقعی آگاه شوند تا نکند ارباب آنها روزی غافلگیر گردد.
شواهد و مثالهای زیادی از اینگونه پیشآمدها درست داریم که فعلا مقتضی ذکر آنها نیست.
توجه بزندگانی چند نفر مخصوص ما را از اداء هر گونه توضیح بینیاز میکند. این اشخاص را که واقفین باوضاع کاملا میشناسند و ما برای دوری از تعرض خصوصی از ذکر نام آنها خوداری میکنیم قبلا از سال ۱۲۹۹ مصدر مشاغل عمده و مؤثر بودند، در جریان کودتا و حکومت چندماهه آقای آقا سید ضیاءالدین طباطبائی وارد و بعضی از آنها وزیر و کفیل هم شدهاند، پس از آن و در تمام دورهٔ حکومت شاه فقید مصدر کار و منشاء اثر بوده و کمتر دیده شده است خانهنشین شده باشند، همیشه پردهدار حرم و محور سیاست و مشیر و مشار بودهاند،. پس از شهریور ۱۳۲۰ نه تنها موقعیت خود را از دست ندادند بلکه اغلب همهکاره و احیاناً تعزیهگردان دموکراسی جدید نیز شده و بر علیه دستگاه دیکتاتوری گذشته ناسزاها گفته وعربدهها کشیدهاند. از همه بیشتر افسوس خورده و نسبت بگذشته و روش دیکتاتوری ابراز تنفر و انزجار مینمودند،.
بدیهی است بطور عادی ممکن نخواهد بود یک نفر بتواند در سه دورهٔ متضاد و مختلف بر سر کار باقی بماند و عامل اساسی و مؤثر سازمانهای دولتی باشد، پستهای مؤثر خود را حفظ کند گردش چرخ سیاست دستی داشته باشد، بهر تقدیر سخن در این بود که در تمام دورهٔ گذشته سیاست ما یکطرفی بوده و حتی انگلیسها هم منکر این موضوع نشدند و در رادیو و سخنپراکنیهای رسمی نیز این مطلب را اعتراف نمودند منتهی اظهار داشتند که در اواخر به نصایح آنها گوش داده نمیشد و سیاست ایران بطرف محور متمایل گردید. شاید یکی از علل پیشآمد واقعه شهریورماه و استعفای شاه فقید همین سیاست یکطرفی بود که انگلیسها بلحاظ جلب نظر روس ها مجبور گردیدند دست از حمایت شاه بردارند و در مشی سیاسی ایران موقتاً هم که شده باشد تغییری دهند.
بنابر این گذشته از معایب و مضاری که همه دیده و درک کردیم و باید حکومت دیکتاتوری را هم یکی از نتایج آن دانست هنگامی که خود انگلیسها عملا سیاست یکطرفه گذشته را محکوم بزوال و فنا دانسته و در از بین بردن آن کمک کنند و بدین وسیله رضایت روس ها را جلب کنند طبعاً هر ایرانی وطنپرست متوجه این موضوع می شود که کشوری که ۱۸۰۰ کیلومتر یا بیشتر مجاور با اتحاد جماهیر شوروی است نمیتواند نسبت باین دولت بینظر بوده و اجازه دهد سیاست یکطرفی در کشور ایجاد و یا ادامه یابد در این صورت اگر دولت اتحاد جماهیر شوروی گلهمند شود و یا دست بتحریکات زننده بزند کاملا ذیحق خواهد بود، و از طرفی چون دولت انگلستان علاوه از مجاورت و همسایگی دارای منافع اقتصادیست بصحیح و یا بغلط در قسمتی از منابع نفتی این کشور حق مکتسبی دارد که استفاده میکند و تا موقعی که امتیازات گذشته را مطلقا و در دست هر که باشد لغو نکردیم شرکت نفت ایران و انگلیس هم بهرهمند میشود طبعاً اتخاذ هر نوع سیاست تحریکآمیزی بر علیه این دولت نیز صحیح نخواهد بود
مجملا اعتقاد راسخ عموم آزادیخواهان و هواخواهان استقلال و عظمت ایران با وضع فعلی بر این است که روش سیاست خارجی باید سیاست موازنه باشد زیرا با همسایگی شوروی و انگلستان و امتیازاتی که تا کنون این دو دولت تحصیل کردهاند سیاست یکطرفه بنفع ایران تمام نخواهد شد و اصولا هم امکانپذیر نیست و اگر چند صباحی چرخ سیاست بنفع یک طرف بچرخد قطعا عکس العمل شدیدی پس از مدتی از طرف دیگر ظاهر خواهد گردید. بهترین شاهد زنده این موضوع نهضت جنوب است که پس از نهضت آذربایجان برپا گردید ر تشکیل دسته معتقدین جدی الحاق ایران به بلوک غربی است که در مجلس شورای ملی در مقابل هواخواهان بلوک شرقی و تابعیین کمینفرم رسماً اعلام شد و با پیدایش حزب مخالف هر نوع دیکتاتوری حتی دیکتاتوری پروتالیا در مقابل طرفداران برقراری رژیم کارگری.
موضوع سومی که پس از شهریور ۱۳۲۰ مورد توجه واقع گردید و از نظر اصلاحات یک امر قطعی و غیر قابل اجتنابی تصور میشد لزوم بر کناری دزدان و مختلسین بزرگ از کارهای حساس و دوری عمال ظلم و جور از دستگاه سیاست مخصوصاً افراد بوقلمونصفت که هر لحظه بشکلی در میآیند و هر روز بسازی میرقصند هنگام قدرت شاه فقید بله قربان بله قربان گویان سنگ بندگی و عبودیت را بسینه میزدند و بمجرد اینکه هوا را پس و سیاست او را محکوم بزوال دیدند و استعفانامه از سلطنت در مجلس شورای ملی خوانده شد سید یعقوب انوار الخیر فی ما وقع گفت و دشتی عربده کشیده جواهرات سلطنتی را از او بگیرید و سومی فریاد زد قبل از رسیدگی بحساب گذشته اجازه خروج از مرز را باو ندهید چهارمی از روش شاهپورهای لوس و نونور ناله کرد تو گوئی که اصلا گذشته در ایران نبودند و ابداً در سازمانها شرکت نداشتهاند، عجب در اینستکه بانیان پرورش افکار و زندانبانان شهربانی بیش از هرکس از بدی اخلاق عمومی و زجر و ستم گذشته گله و شکایت داشتند.
معتقد بودم تا این دزدان طرار که بسر ولی النعم خویش هم کلاه گذاشتهاند از کار برکنار نگردند ممکن نیست اوضاع بطرف بهبود برود و فقط افراد صالح و متقی میتوانند بوضعیت شرب الیهود کنونی خاتمه دهند و مردم ستم کشیده و بلادیده را بآسایش برسانند.
موضوع چهارمی که مورد نظر بود از بین بردن اختلاف فاحش طبقاتی و تقسیم ثروت و کار بطور عادلانه و همچنین ارجاع مشاغل بتناسب لیاقت و استعداد نه بارث و پارتیبازی تا بتوان از افراد تحصیلکرده و باهوش کشور در بالا بردن سطح افکار عمومی استفاده نمود. همه میدانیم در این کشور تمام مناصب و مقامات از وزارت و معاونت و وکالت و سایر پستهای حساس دولتی در دست و انحصار صد خانواده است و این خانوادها هستند که بر پانزده ملیون نفوس حکومت میکنند و با سرنوشت ملت فقیر و آرام ایران بمیل و هوا و هوس خود بازی میکنند،. پستهای حساس و وزارت و وکالت و امارت که بجای خود پستهای درجه دوم شهرستانها نیز اختصار و انحصار بهمان خانوادهها و یا نوکران آنها دارد، در هر شهرستان که ملاحظه نمائید اعضا و انجمن شهرداری و سایر کمیسیونهای دولتی و مؤثر کلا و مطلقا از خانوادههای مخصوص انتخاب میگردد.
بنظر من یکی از علل انحطاط ایران در قرن اخیر همین مورثی و انحصار بودن مشاغل است که نگذاشته افکار عمومی رشد نماید و یا اشخاص فهیم و و کاردان بروی کار بیایند و با سرانگشت تدبیر و کاردانی خود گرهی از مشکلات بکشانید، انقراض قاجاریه واستقرار حکومت پهلوی نوید بزرگی باز بین رفتن این سنت پوسیده بود و الحق در سالهای اول نیز کاملا لیاقت و کاردانی اشخاص ملاک عمل قرار می گرفت خانها، سلطنهها، ملکها، دولههای پوسیده و فرتوت از کار برکنار شدن، در راه مبارزه با این تیپ حتی الغاب و عناوین هم از بین برداشته شد که تا هیچ وقت فیلهای مفتضح و از کار افتاده بیاد هندوستان نیفتند نه تنها شاه بلکه افراد طبقه متوسطیکه روی کار آمده بودند برای تثبیت موفقیت خود این کار را دنبال میکردند.
هر چه بود افراد زیادی از طبقات مختلف روی لیاقت و کاردانی بر سر کار آمدن و مصدر مشاغل مهمی شدند و چیزی نمانده بود که بکلی وضعیت گذشته فراموش بشود که ناگاه این باب فرج بسته شد و درها در همان محور اولیه خود بگردش آمد، زیرا یکی از عوامل مؤثر سیاستهای خارجی همین خانوادههای کهنسال بوده و هستند که با در دست داشتن ثروت و مقامات مؤثر همیشه قادر هستند مصالح سیاسی آنها را حفظ و نگهبانی نمایند و اگر بنا میشد افراد این خانوادهها و امتیازات آنها بکلی از بین میرفت و دسته دیگری که هنوز امتحان صداقت خلوص و متابعت صرف را ندادهاند بجای آنها مصدر امور میشدند ممکن بود باالنتیجه بمنافع عمومی آنها لطمه و زیانی وارد آید، از این رو جداً جلو کار را گرفته و نگذاشتند شاه برای حفظ منافع خود که مصالح ملت ایران هم در آن ملحوظ و محفوظ بود نفوذ خانواده ها بوسید را از بیخ و بن بر کند و کارها را بکاردان واگذارد.
بنظر من تضعیف نفوذ ملاها عشایر وفئودالهای بزرگ را هم تا حدی اجازه دادند که بموقع امکان استفادهٔ از این نیروها را داشته باشند چنانکه پس از شهریور ۱۳۲۰ بخوبی این نکته ملحوظ گردید.
در هر حال از میان برداشتن این سد زیانبخش و شرط رسیدن بمناصب و مشاغل را دانش و لیاقت نمودن یکی از آرزوهای دیرین من بوده و هست که بدون یک تحول اساسی امکانپذیر بنظر نمیرسد.
قسمت اختلاف فاحش طبقاتی و تقسیم غیر عادلانه ثروت بقدری محسوس گردیده که امروز محتاج توضیح زیادی در اطراف آن نیستم همه کس گرسنگی و فقر و بیچارگی نود و پنج درصد مردم ایران را بچشم خود میبیند.
با این که ثروت ایران در تهران متمرکز گردیده و تنها نقطهایکه هنوز کار در آن بمقدار بخور و نمیر پیدا میشود همین تهران است معالوصف سائلین بکف و کارگران پابرهنه آن از سایر طبقات بیشتر است، تهران که بدین منوال باشد تکلیف مردم سائر ولایات بخوبی معلوم میگردد.
برای تشریح این موضوع بهتر است مقدمه لایحه مالیات بر درآمد را که در جلسه مورخه پنجشنبه دوم دیماه ۱۳۲۷ مجلس شورای ملی آقای گلشائیان وزیر دارائی کابینه آقای ساعد قرائت نمودند نقل نمایم تا بدانید مطلب بقدری محسوس و خطر تا اندازه نزدیک شده است که هیئت حاکمه یعنی نمایندگان همان خانوادههای ثروتمند و استثمارکننده متوجه اهمیت موضوع گردیدهاند.
«یک مطالعه اجمالی بصورت درآمد سال ۱۳۲۷ کشور که بر اساس آن بودجه تقدیمی به مجلس شورایملی تنظیم شده بخوبی نشان میدهد که از شش میلیارد و ۸۴۴ میلیون ریال در آمد پیشبینیشده فقط ۹۲۷ میلیون یعنی۱۳ و نیم درصد آن در آمد مالیاتهای مستقیم بوده در صورتیکه ۴ میلیارد و ۶۹۶ میلیون آن یعنی ۶۸ درصد آن مالیاتهای غیرمستقیم و در نتیجه نسبت درآمدهای غیرمستقیم بدرآمدهای مستقیم بیشتر از ۵ بیک میباشد.
گرچه طرفداران مالیات های غیر مستقیم معتقدند که چون مالیات بمصرفکننده تحمیل میشود از اینجهت رعایت عدالت بیشتر شده و بتناسبی که اشخاص مصرف دارند مالیات میپردازند ولی چون ۹۵ درصد اهالی این کشور را طبقه زحمتکش و کارگر بمعنی واقعی یعنی کسانی که از دسترنج خود زندگانی میکنند تشکیل میدهد آنچه که از بابت مالیاتهای غیرمستقیم وصول میشود تحمیل سنگینی است که باین طبقه اهالی مملکت که از همه جهت مستحق رعایت و توجه بیشتری میباشند وارد میآید.
اگر بوضع مالیاتی سایر ممالک دنیا توجهی شود و ارقام مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم و تناسب آنها در هر یک از بودجههای ممالک دنیا مورد دقت و مقایسه قرار گیرد بخوبی معلوم میشود که با وجود اینکه تمول و سرمایه در سایر ممالک دنیا بنسبت عادلانهتری بین طبقات مختلف تقسیم شده معهذا نسبت درآمد مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم خیلی عادلانه بوده و در هیچ مملکتی یقینا پنج برابر مالیاتهای مستقیم مالیاتهای غیر مستقیم وصول نمیگردد.
در سایر ممالک دنیا طبقات ثروتمند و سرمایهدار حداقل بهمان نسبتی که از مزایای سازمان دولت بهرهمند میگردند مالیات میپردازند
در بسیاری از ممالک تحمیل مالیاتی بسرمایه با درآمدهای سرشار خیلی بیشتر از آن حدودی است که بتصور در آید بطوریکه نرخ مالیاتهای مستقیم تا نود درصد ترقی کرده و تحت عناوین مختلف از قبیل مالیات بر درآمد مالیات بر جمع درآمد مالیات بر سرمایه ـ مالیات بر ارث و مالیات بر نقل و انتقالات املاک بنرخهای سنگینی مالیات وصول میشود و اگر جمع رقم وصولی مالیاتهای مستقیم از جمع رقم وصولی مالیاتهای غیرمستقیم بیشتر نباشد برابری میکند.
در کشور ما سرمایه و درآمدهای مهم تعلق بطبقه محدودی دارد که از کلیه سازمانهای دولت بحداعلی بر خوردار شده.
مؤسسات تعلیم و تربیت ـ بهداشت قوای تامینیه و غیره برای آنهاست در صورتی که هزینه نگهداری این سازمانها باید از مصرفکننده فقیر و طبقه کارگر و زارع آنهم از احتیاجات اولیه آنها مثل قند و شکر و چای و دخانیات وصول گردد و چون این موسسات در شهر های بزرگ میباشد و این طبقه اکثرا در دهات و قصبات زندگی میکنند بهیچوجه از بهداشت و فرهنگ که باید برای آنها رایگان هم باشد نمیتوانند استفاده کنند.
معذلک این مبلغ ۹۲۷ میلیون ریال که بصیغ مختلف مالیات مستقیم وصول میشود تازه کلا مالیات پرداختی طبقه ثروتمند و سرمایهدار نیست سایر طبقات کشور یعنی پیشهوران جزء کسبه صنعتگران با استفاده از بخشودگی ناقابلی مثل سایر طبقات مشمول مالیات بوده و با یک تفاوت نرخ بیاهمیتی سهمی از درآمدی که بمشقت تحصیل میکنند برای هزینه دولت میپردازند.
تحولات جنگ شیرازه اقتصادی این مملکت را بهم ریخت.
در نتیجه حوادثی که ذکر آنها جز تاسف و تاثر نتیجه ندارد و بر اثر عدم موفقیتهایی که در تعدیل نرخ و تصحیح عوامل مختلف زندگانی اقتصادی نصیب دولتها گردید بنیاد زندگانی مردم این مملکت رادگرگون کرد.
طبقه فقیر و بیچاره را مستمندتر و زندگانی آنها را مشکلتر ساخت.
در صورتی که طبقات ثروتمند با افزایش بیتناسب قیمت دارائیهای منقول و غیرمنقول خود و یا از معاملاتی که بضرر مصرف کننده واقعی بوده استفادههای سرشاری برده عدد تازهمتمولین که از دسترنج طبقه کارگر و متوسط با تحمیل مایحتاج زندگانی بقیمتهای سرسام آور بوجود آمده بودند بر سرمایهدارهای قبلی افزوده شده و تمرکز عادلانه سرمایه بصورت ناپسندتر و غیرعادلانهتری در آمد.
این طبقه که از تحمیل بمصرفکننده و باحتکار و سوداگریهای نامشروع عادت کرده و لذت منفعت بیدردسر را چشیده بودند صاحب سرمایه هنگفت شده و درآمدهای بیحسابی تحصیل کردند
دولت فعلی که رفع این بیعدالتی را نصبالعین خود قرار داده مترصد آنست که با اتخاذ تدابیری مبانی زندگانی مردم این مملکت را بر اساس عادلانهتری استوار سازد و برای طبقه ضعیف آسایش و عدالت و رفاهیت بیشتری فراهم آورد با اصلاحی بوسیله لایحه زیر پیشنهاد مینماید در نظر دارد بنفع طبقه ضعیف در وصول مالیاتهای مستقیم ارفاق و تسهیلاتی فراهم نموده و سهم طبقه ثروتمند و سرمایهدار و کسانی را که درآمد سرشار دارند در هزینههای دولت همانطوری که عدل و انصاف اجتماعی حکم میکند بیفزاید.
این مطلب بنوبه خود قابل تذکر است که این اختلافات طبقاتی فاحش صرفنظر از اینکه عدالت اجتماعی و انتظام یک کشوری را متزلزل می سازد راه هر گونه پیشآمد غیرمنتظری را هم باز نموده و با اوضاع امروز دنیا ادامه این اختلاف غیرممکن بوده برای پرهیز از هر پیشآمدی تحول و تبدل سریعی ضروری است که عاقلانهترین راه آن همانا بستن مالیات بر ثروتهای بیتناسب و اضافه کردن نرخ مالیاتهای فعلی بر درآمدهای زیاد و تقلیل آن از طبقات ضعیف که تولیدکنندگان واقعی هستند میباشد.»
مجملا امید برقراری یک حکومت مشروطه و دموکراسی واقعی بنگهبانی احزاب سیاسی و پیروی از یک سیاست موازنه بین همسایه شمالی و جنوبی بنفع ایران و جلوگیری از پایمال نمودن حقوق
ملت در امتیازات خارجی و اخراج سیاستمداران رنک دار و دزدان ابنالوقت از دستگاه دولتی و رفع اختلاف فاحش طبقاتی مرا بطرف حزب توده ایران سوق وهدایت نمود، تصور کرده و معتقد شدم حزبیکه بدست مرحوم سلیمان میرزای اسکندری که یک عمر بنیکنامی و صحت عمل زندگانی کرده است و از گذشته تجربههای فراوانی آموخته و رنک زنندهٔ هم در سیاست نداشته است میتواند حداقل منظور مرا تأمین نمایند بخصوص اکثریت افرادیکه دور آنمرحوم جمع شده بودند همه جوانان تحصیل کرده و تا آن تاریخ سابقه سوئی نداشته و تظاهر به مخالفت با رژیم دیکتاتوری و سیاست یک جانبه شعار قطعی آنها بود با دزدان دشمنی کرده و بصلحاء و نیکنامان ابراز خلوص مینمودند خلاصه با مرامنامه مترقی و برنامه صحیحی شروع بکار کرده و بطوریکه در فصل روش حزب توده ایران تشریح نمودیم و نیاز بتکرار نیست تا مدتها از مشی صحیح و منطقی خود عدول ننمودند و پاره از پیشآمدها که بر خلاف اصول بود یا رنک تند و زننده داشت اولا با توجه باوضاع روز و اشغال ایران از طرف ارتشهای دول بیگانه تاحدی قابل تفسیر و اجتنابناپذیر فرض میشد و ثانیاً آن را نتیجه تفکر دو سه نفر جوان از دستگاه رهبری دانسته و امید میرفت با استقرار اوضاع وخروج ارتش بیگانگان وضعیت بحال عامل بر گردد و همان روش اولیه دنبال شود ولی متأسفانه باید اعتراف کرد روز بروز اوضاع ناگوارتر و انحراف از مرامنامه و اساسنامه حزبی بیشتر شد اصول مهمی که مورد نظر من بود بکلی از مد نظر رهبران حزب محو و یا دور گردیده پیروی از سیاست موازنه مبدل شد بمتابعت از سیاست یکجانبه آزادی در داخل تشکیلات که میتوانست نماینده و مدل رهبری حزب در اصول کشورداری و طرز اداره مملکت باشد بکلی از بین رفت و یک نوع دیکتاتوری موحش وزنندهئی در داخل تشکیلات برقرار گردید.
در قسمت اول بشهادت مطبوعات حزبی دستگاه رهبری حزب توده را از مرامنامه اولیه خود منحرف و بطرف کمونیستی سوق داد امروز حزب توده ایران بصورت یک حزب کاملا کمونیست پیرو کمینفرم جلوهگر گردیده و اگر هم بخواهند این موضوع را انکار و یا تردید نمایند بکلی اعتبار و ارزش کمونیستی خود را نیز از دست میدهند و بنظر من صلاح و مصلحت خصوصی و عمومی آنها نیز با وضع حاضر و مشی را که در ظرف این دو سال اتخاذ نمودهاند همین است. ولی من بدون اینکه در اطراف صحت و سقم تئوری کمونیستی بحث کنم و این مکتب فلسفی رادرست دانسته و یا رد کنم صریحاً و قطعا میگویم با وضع حاضر پیروی و متابعت از خط مشی کمینفرم را بصلاح کشور و ملت ایران نمیدانم، همانطوریکه بدون چونهچرا دنبال سیاست انگلستان رفتن بمنفعت کشور و توده مردم تمام نمیشود همین طور سیاست کمینفرم را سرمشق قرار دادند بضرر وزیان قطعی کشور است،
کشور ایران با وضع جغرافیائی که دارد و همسایه بودن با دو دولت بزرک گیتی و منافع اقتصادی آنها غیر ممکن است بگذارند ما بیک طرف متمایل و طرف دیگر را از صحنه سیاست بیرون کنیم من میگویم فرضاً از لحاظ اصول صحیح باشد که بیک طرف رو کنیم و دیگری را از خود برانیم ولی آیا ممکن است این عمل؟ قطع نظر از شواهد تاریخی که هر وقت دولت ایران متمایل بهر یک از این دو همسایه شده همسایه دیگر با تمام قوا بکارشکنی و ایجاد بلوی و قحطی مصنوعی دست زد و در نتیجه بکلی شیرازهٔ امور گسیخته شده است پیشآمدهای چند ساله پس از شهریور ۱۳۲۰ شاهد زندهایست، دیدیم و میبینیم در برابر حزب کمونیست و طرفداران رژیم پروتالیا فوراً حزبی که مرامنامهٔ آن مخالفت با هر نوع دیکتاتوری حتی دیکتاتوری پروتالیا است تأسیس گردید.
در مقابل نهضت شمال فوراً نهضت جنوب، و در برابر شورای متحده مرکزی سندیکای اسکی و در مقابل طرفداران کمینفرم مدعیان الحاق به بلوک غربی قد علم کرده و رسما صلاح ایران را با همکاری این دسته میدانند. تا یکی از بحرین صحبت میکند دیگری از فیروزه اگر از نفت جنوب سخنی بمیان آمد فورا شیلات و طلای ودیعه را یادآوری میکنند و و ..... هر یک از این دو دسته هم به پشتیبانی همسایه قوی پنجه شروع بکار کرده و با کبد حرا و دل سوخته از بدی اوضاع و نفوذ اجانب در کشور ناله میکنند، و دسته مقابل خودرا تکفیر مینمایند، یکی اسلام را بهانه کرده و طرف را باتهام کمونیستی و انکار خالق تکفیر مینماید و دیگری بدعوی بدی رژیم میلیتاریسم و امپریالیست و استعمار و استثمار طرف را محکوم و هو مینماید.
انصافاً و وجداناً میپرسم تکلیف یک وطنپرست حقیقی و علاقهمند به مرز و بوم خود چیست و بین این دو همسایهایکه بدعوی حریم امنیت و حفظ و حراست سرحدات خود بخاک ما تجاوز کرده و حقوق ما را پایمال و باستقلال ما نیز احترام نمیگذارند چه باید بکند! اینها نزده می رقصند و بهانهجوئی میکنند وای بوقتی که دستهٔ هم برای آنها دلیل و مدرک تهیه کنند و یا الحاق خود را بآنها رسما اعلام نمایند و اگر مبارزهها نتیجه این میداد که ما را بین طرف سوق و دست دیگری از سرما کوتاه گردد و در تحت حمایت یک طرف از شر طرف دیگر راحت میشدیم شاید بنظر بعضی قابل تحمل بود ولی مطمئناً تا هنگامی که دو همسایه جنوبی و شمالی بوضع فعلی خود باقی هستند چنین نتیجه بدست نخواهد آمد و فقط بهره ما از این مبارزه و دودستهگی اینستکه وضع مملکت خراب و اصلاحات متوقف و برای همیشه از قافله تمدن عقب مانده و ابداً نخواهیم توانست از وضع فلاکتبار فعلی رهایی یابیم، این جنگ حیدری و نعمتی ما را نیست و نابود کرده و خاکستر ما را بر باد خواهد داد. نهضت آذربایجان نتیجهٔ جز از دست دادن شصت هزار نفر جوان مبارز و فداکار نداد و نهضت جنوب حاصلی بغیر از چپاول و یغماگری در بر نداشت.
اگر تشکیل یک حزب کمونیست و طرفداری از از کمینفرم بصلاح ایران بود پس از شهریور ماه ۱۳۲۰ تشکیل آن از هر موقع مناسبتر بود زیرا از لحاظ داخلی مخالفین کمونیستی بکلی ضعیف و ترسناک بودند اسلام و روحانیت قدرت خود را از دست داده بود، عشایر هنوز اصلحه دریافت نداشته بودند، مالکین بزرگ و فودالهای کشور از ترس جرئت نفس کشیدن را نداشتند، بورژواها و شرکتهای بزرگ در اثر دیکتاتوری گذشته هنوز طرز مبارزه بر علیه کمونیستی را نیاموخته بودند، بالاخره دولت وارتش که نماینده ثروتمندان و مالکین کشور هستند ابداً سلطهٔ بر اوضاع نداشتند و امکان عملی هم برای آنها نبود، از لحاظ خارجی هم چون انگلیسها نیازمند همکاری نزدیک با روسها بودند و در مقابل هیتلر و قدرت او چارهٔ جز دوستی با شورویها نداشته لذا برای رضایت و جلب نظر اتحاد شوروی قطعاً با حزب کمونیست مخالفتی نکرده و کارشکنی امروز را نمیکردند ولی با این وصف مرحوم سلیمان میرزا چون با روشنبینی کامل نتیجه جنگ را میدید و میدانست ایران با وضع جغرافیائی و همسایگانی که دارد نمیتواند و نخواهند گذاشت سیاست یکطرفه را اتخاذ نماید لذا از همه امکانهای روز صرف نظر کرده و فقط به پیروی از مصلحت واقعی کشور و ملت ایران دست بتأسیس حزب توده ایران که طرفدار سیاست موازنه بود زد وطبقه روشن فکر و فهمیده ایران هم بدنبال آن مرحوم یا داخل حزب شده و یا از خارج پشتیبانی میکردند، ولی امروز که همه امکانها از دست رفته و زمینه مساعدی در بین نیست، عشایر مسلح شده و بمخالفت کمونیستها قیام و یا آماده قیام شدند، آخوندها تقویت شده و تودهٔ مردم را بر علیه کمونیستی شورانیده و کمونیستها را تکفیر کردهاند، ارتش قدرت مطلق خود را بدست آورده است، مالکین و فؤدالها تشجیع شده و برای حفظ منافع خود راه مبارزه را آموخته اند، و بالاخره دنیا بدو قسمت شرقی و غربی منقسم و هر دسته باتکاء قدرتهای داخلی و خارجی برای از بین بردن طرف آماده و مهیا گردیدهاند چند نفر جوان بیتجربه و طماع دستگاه رهبری حزب توده را در اختیار گرفته و از مشی قدیم آن منحرف نمودهاند، بدبختی در اینستکه چنان مغرور و مست شدهاند که ابداً گوش شنوائی برای آنها باقی نمانده و مرکب راهواری را که بر آن سوارند چنان بتندی بطرف مقصود میرانند که قطعاً بزودی با سر بزمین خورده و مغز آنها متلاشی میشود این چند نفر معدود که تعداد آنها از انگشتهای یک دست بیشتر نیستند، فکر نمیکنند که حزب را برای مردم و بمنظور حفظ و حراست کشور تأسیس کردهاند نه برای آقائی و رهبری آنها، مصالح و منافع پانزده ملیون جمعیت را با امکانات روز و حفظ عظمت و استقلال ایران باید در نظر گرفت نه با تمایل و تفکر شخصی بنابراین هر کس مانند من طرفدار سیاست موازنه است و دوستی با دو همسایه را تا جائیکه بمنافع ایران لطمه وارد نیاورد لازم بداند و تحریک یکی را بر علیه دیگری جائز نداند و بقای استقلال ایران را در اتخاذ این روش بداند طبعا نمیتواند با دستگاه امروز حزب توده ایران همصدا شود و یا اینکه همکاری نماید.
گفتم آزادی وروش دموکراسی را نیز حزب در داخل تشکیلات خود از دست داد و خود این میرساند که در صورت قدرت و زمامداری حزب روش دموکراسی را که من میفهمم و طالب آن هستم از دست میدهد مقصود اینست که دستگاه رهبری با اصول دموکراسی حزب را هدایت نمینماید و بافکار و عقاید حزبی احترام نمیگذارد آنچه خود میخواهد میکند نه آنچه اکثریت افراد در این صورت این حزبی نخواهد بود که بتواند آزادی و دموکراسی را حفظ و نگهبانی نماید.
من نمیخواهم اسرار داخلی حزب را فاش نمایم و از آنچه در پشت پرده است شاهد مثال بیاورم این کار با روش شرافتمندانه من تطبیق نمیکند لذا بتذکر آنچه که همه میدانند اکتفاء میکنم:
در آذرماه ۱۳۲۵ که روش عمومی حزب توده ایران محکوم گردید دستگاه رهبری ناچار شد در خط مشی خود تعدیلی بنماید و افکار عمومی حزب را محترم بشمارد ولی رندان کهنهکار در عوض اینکه صریحا بخبط خود اعتراف کنند و افراد دیگری را که در این اشتباه شرکت نداشته بر سر کار بیاورند فوراً کمیته مرکزی را منحل نموده و چند نفری را بعنوان کمیته موقت انتخاب مینمایند. مضحک اینستکه این افراد همان مسئولین گذشته بودند که بدون کوچکترین تغییری بر سر کار آمدن ما برای توجه خوانندگان اسامی آنها را ذکر می نمایم. دکتر رادمنش دکتر کشاورز دکتر بهرامی بقراطی احسان طبری اعضاء کمیته مرکزی منحله احمد قاسمی دکتر کیانوری دکتر یزدی خلیل ملکی اعضاء مؤثر تفتیش کل دکتر جودت دبیر شورای متحده ـ مکرر گفته شده آقایان اگر دستگاه رهبری پیش اشتباهی کرده باشد که همه شماها در آن شرکت داشتهاید وزیر و وکیل و مسئول کمیتهها استان بودید و اگر اشتباه نکرده چرا کمیته مرکزی را منحل نمودید وانگهی کمیته مرکزی وکالت در توکیل نداشته است که شماها را انتخاب کند و شما بر طبق چه اصل و بچه مجوزی زمام امور را در دست گرفتهاید. متأسفانه ابداً باین ایراد پاسخی داده نمیشد ولی فوراً و آهسته اظهار میکردند رفیق باعث تفرقه نشو هجوم امپریالیست خونخوار کافی نیست که تو هم میخواهی در داخل شکافی وارد نمائی؟! این جمله و نظائر آن گفته میشد و با حال تأثر مصنوعی بصورت طرف نگاه کرده و منتظر نتیجه سخن بودند،
همین چند نفر با عجله عجیبی اعلامیه صادر کرده و از روش دموکرات آذربایجان تنقید نموده و قیام آنها را تقبیح کردند و به پادشاه جوانبخت خود اعلام امکان هر گونه همکاری را نمودند هنگامیکه هزاران نفر از دموکراتهای آذربایجان در خون غلط میزدند این آقایان در اعلامیه و شمارهای اولیه روزنامه مردم ارگان کمیته موقت به دولت کرنش کرده و طلب مغفرت و آمرزش مینمودند ولی همین چند نفر پس از چند ماه فوراً روی مصالح شخصی قیافه را عوض نموده بشاه و ارتش و دولت بزرگترین ناسزاها را گفته و ابداً خجالت نکشیدن، معلوم نشد آن تملق و دست زیر گرفتن صحیح بود یا این حمله وتعرض در هر حال آنچه میخواستند و اکنون میخواهند میکنند و خود را در قبال هیچکس مسئول نمیدانند.
پس از انشعاب و گذشتن یکسال و نیم از تاریخ انحلال کمیته مرکزی محرمانه و سری جلسهٔ باسم کنگره و بعضویت افراد کمپانی و مستخدمین شخصی و کلوب تشکیل دادند و البته چند نفری از اعضاء آرام وصالح را نیز غلطانداز داخل نمودند و در ظرف چند ساعت آنچه خواستند بتصویب این اعضاء رسانید و باصطلاح کنگره را منحل نمودند.
گفته شد این چه وضعی است و این چه طرز تشکیل کنگره فوراً با همان قیافه حقبجانب اظهار میداشتند (رفیق ارتجاع هار شده و ملیتاریسیم میخواهد ما را ریشهکن کند، جاسوسان شهربانی از هر طرف ما را احاطه کرده و از بین میبرند اگر کنگره علنی میشد نفاق و دودستگی تشکیلات را از هم میپاشید و این بصلاح حزب نیود) در صورتیکه تمام این حرفها صحیح نبود و در خرداد ۱۳۲۷ دیگر ارتجاع و میلتاریسم با آنها کاری نداشت و بعللی حزب توده را بحال خود واگذارده بودند و فقط ترس از این داشتند که دست آنها از دستگاه رهبری کوتاه شود و از این شخصیت و اقائی که بدون معارض در اختیار آنها گذاشته شده است دور گردند.....
من در اینجا اعتراف میکنم که در دستگاه رهبری حزب توده افراد صالح و پاکدامنی هم یافت میشود که بدون توجه روی حجب و حیای ذاتی گرفتار پنجه قوی این کمپانی شده و آنها توانستهاند با مغالطه و سفسطه افکار آنها را از محور اصلی منحرف نمایند و بدنبال خود بکشند و من بپاس احترام همین افراد صالح و سایر افراد کارگر و روشنفکر که روی حسن نیت و وطن پرستی از راه و مشی این چند نفر پیروی مینمایند از ذکر نام افراد خائن و دزدیکه در داخل تشکیلات دستگاه رهبری منظوری جز آقائی و حیف میل ندارند خودداری میکنم تا احساسات آنها جریحهدار نگردد.
با این مقدمه سئوال میکنم آیا من عضو حزب تو هستم و یا آنکه دستگاه رهبری حزب را از خط مشی صحیح و منطقی خود خارج نموده است.
در اینجا قسمتی از سرمقاله یکی از شمارهای قیام ایران را که نمونه تفکر هر ایرانی معتقد بسیاست موازنه است نقل میکنم تا موضوع روشنتر گردد «مشکلایکه مولود وضع خاص جغرافیائی و سیاسی ما و تا حدی غیر قابل اجتناب است اینستکه دو بلوک نیرومند دولتهای خارجی در مملکت ما اغراض و منافعی دارند که از نظر آنها قابل اغماض نیست این اغراض سیاسی و قدرت ارباب غرض سبب شده که رجال سیاسی ما از وزیر و وکیل و روزنامهنویس مورد اتهام تمایل به سیاست خاص آنها باشیم هر عمل واقدام و هر گفته و نوشتهایکه علیه سیاست انگلیس و امریکا انجام گیرد طبعاً بمنفعت شورویها و با دعاوی و تبلیغات آنها همآهنگ است و بالعکس هر کار یا حرفی که علیه شورویها کرده یا گفته شود موجبات رضایت دسته مقابل را فراهم میکند.
مثلا عمل آقای ساعد در برابر تقاضای نفت کافتارادزه و تصمیم مجلس پانزدهم در باب رد مقادلهنامه قوام سادچیکف اگر بسائقه وطنخواهی هم باشد چون بزیان شورویها بود قهراً بمنفعت انگلیس و امریکا تمام میشود، همین طور بستن بانک شاهی یا تجدید نظر در امتیاز نفت جنوب یا راندن مستشارهای امریکائی یا پس گرفتن بحرین اگر صرفاً بخاطر ایران و ایرانی باشد بناچار سیاستمداران مسکو را راضی و خرسند میسازد،
ضمناً دو چیز و دو عامل دیگر بر شدة و پیچیدگی این مشکل میافزاید از طرفی ضعف نیروی تشخیص اکثریت که معلول بی خبری است و از طرفی دیگر سوابق ممتد یکدسته سیاستچی و سیاستپیشه در جاسوسی و بندگی بیگانگان همه کس را در وضع هر کس نگران و بدگمان کرده است،
دهها خانواده صدساله در این مملکت وجود دارد که ارتباط و بستگیشان با سیاست انگلیسها و حفظالغیبشان از منافع آنها سوابق یکصد ساله دارد افراد این خانوادهها با اینکه مورد نفرت و بغض طبقه چیزفهم و وطنخواه مملکتند با تکیه بنیروی حمایت انگلستان مادامالعمر متناوبا و بعضی متوالیا مصدر مشاغل مهم و پستهای حساس بوده و هستند.
چهارده سال است هیچ نیروئی و هیچ منطق و استدلالی نتوانسته است استاندار خوزستان را جابجا کند. رئیس اداره امتیازات نفت باوجود روش ناصمیمانهایکه در خدمت اداری خود نشان داد از لحاظ مادی و معنوی هر دو تشویق شد. افراد مشخص و متمایزی بر حسب آنکه در لیست سفید یا سیاه سفارت انگلستان بودهاند و کیل شده یا نشدهاند ازغضب رضاشاه جان بدر برده یا نبردهاند، وضع قوامالملک شیرازی و صولتالدوله قشقائی با همه شباهت و جهت اشتراکی که از لحاظ سیاست داخلی با هم داشته از نظر قهر و مهر انگلیسها فرق داشته بدو صورت مختلف و متباین و دو نتیجه متناقض منتهی شده است یکی را افتخار وصلت شد و دیگری را روزگار دچار سکته قلبی کرد بقول شاعر معروف ـ دو کشتی متساویالاساس را در بحر ـ یکی رساند بساحل یکی بطوفان داد.
سیاست امریکا و هدف مشخص اقتصادی و سیاسی این دولت نورسیده با نهایت صراحت تولد عمر خان شکاک را جشن میگیرد، از جانب دیگر دیده شد جماعتی بنام اصلاحطلبی و آزادیخواهی، بنام حمایت از تودههای مظلوم و محروم از منافع شورویها دفاع میکنند، بیرودرباسی از سربازان شوروی در میتینگ خود استمداد و استفاده میکنند، یافرقه دموکرات آذربایجان که روز اول بنام ایران و ایرانی طلوع کرد و بآزادیخواهان وطنخواه نوید پیروزی و امیدواری داد بدستور خارجیها و بنفع آنها داعیه استقلال و تجزیهطلبی پیدا میکند، برای آذربایجان جزء لاینفک ایران و مصدر و منشاء آزادی ایران زبان رسمی خاص و مجلس ملی بخصوص تهیه میبیند، این وضع خاص جغرافیائی و سیاسی و رقابت بیپایان دو حریف زورمند و سوابق عمل این دو سیاست در جاهای دیگر دنیا و بیسوادی و بیخبری اکثر ملت ایران و بدگمانی بموردی که از نوکری اکثر سیاست ما بآن نسبت بسیاستهای خارجی در مردم پیدا شده وضع و موقع هر مرد سیاسی یا هر روزنامهنویسی را که بخواهد فقط بحساب خودش آزادیخواه و وطن پرست و اصلاحطلب باشد مشکل کرده است.
من هر انتقادی از اوضاع داخلی و روش سیاست خارجی دولت بکنم طبا بمذاق سفارت شوروی خوش میاید، انتقاد از تسلیم بطامع نفت جنوب، عملیات بانک شاهنشاهی، ابقاء استاندار خوزستان، فشار سرمایهداری و مالکیت عمده اراضی، مداخله ارتش در امور مملکتی و امثال اینها همه حرفهائی است که گوینده را در مظان تهمت میگذارد برای احتراز از وقوع در مظنه این تهمت بایداز رفتار ناپسند و تعدی شورویها هم انتقاد کرد و اینکاریست که من بارها بر حسب وظیفه روزنامهنویسی و ایرانی بودن کردهام و اکنون باز تکرار میکنم.
روسها بر خلاف حق و عدالت ارز و طلای ما را غصب و ضبط کردهاند روسها برای ما فتنه آذربایجان را بوجود آوردند، روسها برخلاف تعهدشان مملکت ما را چندین ماه دیرتر از موعد مقرر تخلیه کردند و اگر وضع بینالمللی نبود شاید آن روز هم تخلیه نمیکردند روسها حقوق حقه ما را در شیلات رعایت نمیکنند. اینها مسائلی ایستکه بارها من که مدعی استقلال فکر و روشم گفته و نوشتهام اما اگر انصاف بدهید باز شکوه من از روسها از لحاظ کمیت و کیفیت هر دو بپای اعتراضاتی که بانگلوساکسونها دارم نمیرسد ولی این یکی دیگر گناه من نیست زیرا من هرچی فکر میکنم زیان دیگری از شورویها ندیدهام اما، تمام سائر بدبختیهای ملت ما دستپخت دولت فخمیه انگلستان و اخیرا همکار نوررسیده او است.
شاید اگر یک روزی دنیا بکام روسها گردد هزار بار وضع ما از این که هست بدتر شود اما قصاص قبل از جنایت نمیشود کرد. فعلا روسها مداخلهای در اوضاع ما ندارند یک نکته دیگر میماند و آن اینکه روسها مدعیند که بدرفتاری و بدبینی نسبت بآنها معلول جانبداری شدیدی است که رجال سیاسی ما از سیاست و منفعت انگلستان و امریکا کرده و میکنند میگویند همین آقای ساعد و سلف او آقای سهیلی ده ماه با کمپانیهای امریکائی و انگلیسی در باب امتیاز نفت شمال که همسایه ما است مشورت کردند نوبت ما که رسید مذاکره نفت را تحریم کردند میگویند با طرفیت و خصومتی که امریکا با ما دارد با خطر محتملالوقوع جنگ مسیون نظامی امریکا را در ارتش خود پذیرفتهاید مداخله شرکت نفت جنوب را آزاد گذاشتهایداستاندار خوزستان را چون مطیع شرکت نفت است پس از چهارده سال تغییر ندادهاید و قس علی ذالک،
میگویند بی طرفی واقعی که مدعی هستید دارید غیر از اینستکه میکنید بنابراین ما هم وقتی دستمان رسید اسباب زحمت شما را فراهم میکنیم، شاید رسما دروغ بگویند و اگر ما دست نفوذانگلیس و امریکا را هم کوتاه کنیم آنها بیشتر برای ما گربهرقصانی کنند اما بفرض اینطور باشد قطع نظر از میل و مصلحت روسها مگر شانه خالی کردن از زیر بار نفوذ و مداخله اجنبی بمصلحت ما نیست؟ مگر ما ضرر میکنیم با شرکت نفت جدی حرف بزنیم، مگر صلاح ما نیست مملکت خود را سنگر مقدم جنگ قرار ندهیم، مگر عقل سلیم حکم نمیکند بانک شاهی بهر صورت استقلال پولی ما را فلج میکند، مگر نمیفهمیم هیچ دولت مستقلی قرار داد جمـآلن را امضاء نمیکند از نظر داخلی حمایت از طبقات محروم و مظلوم دستآویزی برای پیشرفت نفوذ شورویها شده اما آیا راه خنثی کردن این نفوذ معنوی اینستکه هر کس عضو حزب توده و حتی حزب ایران باشد بنام چاقوکش و شرور و بدسابقه در کمسیون شورای امنیت شهرستان بحبس و تبعید محکوم کنیم و یا هر کس روزنامه مردم خرید و فروخت و خواند دکانش را غارت کنیم و سروکلهاش را با چماق بشکنیم. معلمی که فکر و تمایل چپ پیدا کرداز بابل به سیستان تبعید کنیم و هر چه سرمایهدار بدنام و متعدی و بدسابقه و بیسواد است بکرسی نمایندگی طبقات گرسنه و محروم بنشانیم. راه جلوگیری از تبلیغات خطرناک بلشویکی همینست که شما سرمایهداران و سیاستمداران پیش گرفتهاید؟
آیا درستتر این نیست که از اینهمه نمونه و شاهد مثالی که طرفداران سیاست شوروی بر دشمنی طبقه حاکمه با مردم ایران در دست دارند بکاهید؟.
طبقه منور مملکت ما باید صاحب تشخیص صحیح و قضاوت سیاسی درست باشد تا بتوانیم بدون طرفداری و تمایل بنفوذ شورویها یا طبقه ممتازیکه عزت و سیادت و تجمل و احتشام خود را در دوام نفوذ انگلستان جسته و توانستهاند مصالح خود را با منافع سیاسی انگلیسی ها همآهنگ نگاهدارند نبرد کنیم و بدون استمداد از جماعت انگلو ساکسنها الت اغراض سیاسی شورویها واقع نشویم.»
روزنامه مردم در شماره ۴۶۲ مورخ ۲ دیماه بقلم آقای دکتر فریدون کشاورز در اطراف سرمقالهایکه فوقاً از قیام ایران نقل شده است بحث مفصلی مینماید و نه تنها به پیروی از سیاست اتحاد جماهیر شوروی و جبهه دموکراسی دعوت میکند بلکه تظاهر بدشمنی با انگلستان و امریکا را بنفع ایران میشمارد زیرا پس از راهنمائی آقای صدر بطرز همکاری میگوید «.... بشما قول میدهم نه فقط دشمنی انگلیس و امریکا و عمال آنها را جلب کردهاید بلکه با جبهه دموکراسی و ضد امپریالیسم که شوروی در راس آن قرار داردعملا حداکثر همکاری و همفکری بعمل آوردهاید و در عین حال برای استقلال و آسایش ملت ایران گام برداشتهاید.» بحث در اطراف این گفته از حوصله جزو ما خارج است و فقط منظور اشاره بچند جمله از این مقاله است که خوانندگان ملاحظه نمایند آقای دکتر کشاورزیکه در مجلس شورای ملی منکر سوسیالیست بودن حزب توده بود امروز چه می گوید و چه میخواهد، کشاورزی که همیشه دعوت بسیاست موازنه می کرد امروز علناً به دشمنی با انگلستان و امریکا دعوت مینماید، نمیدانم چگونه با این روش تقاضا دارد و ممکن میشمارد انگلستان و امریکا ایران را بحزب توده آنهم به رهبری ایشان بهسپارند و یا آنکه دولت را بحال خود وابگذارند بهر تقدیر آقای دکتر در این مقاله یک سلسله مطالبی در تنقید از روش استعمار و استثمار بیان میکند که جای شبهه نیست، همه بدان معتقدند و مذعن هستند، حتی چرچیل و ترومن هم این کلیات را قبول دارند. در استبداد و حقکشی هیئت حاکمه ایران مطالبی گفتهاند که آن هم صحیح و غیر قابل انکار است و در مبارزه با این دستگاه ظلم و جور و لزوم دفع و رفع آن همه همصدا و متحدالقول هستیم ولی فقط اختلاف در طریق مبارزه و چگونگی انجام آن است. سپس آقای دکتر باصل منظور میپردازد و در مقام دفاع از دولت اتحاد جماهیر شوروی در موضوع تأخیر تخلیه و ارز و طلا بر میآید که حقاً از صلاحیت رهبر یک حزب سیاسی ایرانی خارج است و در صورت لزوم باید سفارت کبری شوروی انجام داده باشد.
این قسمت را عیناً برای اطلاع خوانندگان نقل میکنیم. «در موضوع تخلیه اگر چه هنوز هم دولتهای امپریالیست کشور ما را تخلیه نکردهاند و ارتش و سایر دستگاههای دولتی بدست آنان و مستشاران آنان و نوکران حلقهبگوش آنان اداره میشود و همچنین در موضوع ارز و طلا اگر چه مسلم است که دولت ایران این ارز و طلا را صرف خرید اسلحه خواهد نمود و این اسلحه را یا در مبارزه نهضت های تودهای و ترور ملت بدبخت ما بکار خواهد برد و یا بامر دولت های امپریالیست در مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی مصرف خواهد نمود اصولا این مسائل و موضوعات یک حساب دیپلماتیک است و نمیتوان با احساسات آن را حل نمود». من نمیدانم آقای صدر چه پاسخها باین گفته خواهد داد ولی من این سنخ دفاع از اتحاد جماهیر شوروی را صحیح نمیدانم، احترام و پشتیبانی از سیاست ضداستعمار و امپریالیستی شوروی نمیتواند مجوز دفاع در مورد تاخیر تخلیه و ارز و طلا آنهم باین طریق گردد. از هر نوع ایراد قضائی و حقوقی باین طرز استدلال صرف نظر میشود ولی باید اعتراف کرد این طرز دفاع و تعصب بیجا بمدیر روزنامه میهن و تهران مصور مجال دفاع از منافع انگلستان امریکا را میدهد و حتی مجوز مداخلات آن دو دولت میگردد چنانکه شده و ملاحظه میکنیم. آقای دکتر وقتیکه شما صریحاً مداخلات غیرمشروع انگلستان و امریکا را مصحح روش غیردوستانه اتحاد جماهیر شوروی میدانید و میگوئید «وقتیکه دولت شوروی میبیند که روز بروز نفوذ شوم امپریالیسم امریکا و انگلستان بیشتر میشود... دیگر چه جای دوستی و صمیمیت باقی نمیماند، مطمئن باشید دوستان و طرفداران دول امریکا و انگلستان هم خواهند گفت اینها اینها عکسالعل تأخیر خروج ارتش سرخ و نهضت آذربایجان و همین طرز حمایت و دفاع حزب توده از روش دولت شورری در ایران است، و آنگهی آقای دکتر ظلم و جفای یک طرف مجوز ظلم و ستم طرف دیگر نمیشود و بر فرض اتحاد جماهیر شوروی برای حفظ حریم و امنیت سرحدات خود با استناد مداخلات بیجای انگلستان و امریکا اقدامات مورد بحث را بنماید آیا یک حزب سیاسی باید این عمل را صحیح بداند و مجوز یک غلط را غلط دیگر، باید بگوید چون انگلستان بما ظلم میکند و بحقوق ملت ایران تجاوز میکند شما هم بکنید؟!
پس فرق بین یک دولت سوسیالیست و رهبر آزادی با دول امپریالیست در چیست. اگر دولت اتحاد جماهیر شوروی روی رقابت و همچشمی با دول امپریالیستی خود را مجاز در مداخله بداند و واژه ناخوانا آن را تصحیح کنید پس نه بر مرده بر زنده باید گریست! مطلب دیگر آنکه فرق بین دولت و ملت ایران سفسطه است و بحساب دولت مرتجع هر عملی را انجام دادن عذر بدتر از گناه زیرا زیان اعمال وارده مستقیم بملت و مردم ایران وارد میشود نه به هیئت حاکمه، من معتقد هستم دولت اتحاد جماهیر شوروی برتر و والاتر از اینستکه برای اعمال خود اینگونه بهانهجوئیها کندوابداً هم احتیاجی ندارد. این طرز دفاع نتیجه تفکر رفقای ناشیایست که میخواهند بدینوسیله تقربی بجویندوراهی در دل دوست بیابند که غالبا نتیجه معکوس میدهد و بموقع مالالمصالحه واقع میگردند.
بدبختی ملت ایران در اینستکه طرفین بادعای حریم امنیت مداخله میکنند و دوستان آنها عذر تراشی مینمایند، اینستکه صلاح و مصلحت، ایران در اتخاذ سیاست موازنه است تا هیچیک از همسایهها نتوانند با اینگونه استدلالات مجوزی برای مداخله خود پیدا کند.
آقای دکتر آیا یک بام و دو هوا نیست که درباره تخلیه و ارز و طلا بگوئید «این مسائل و موضوعات یک حساب دیپلماتیک استو نمیتوان با احساسات آن را حل نمود» و اجازه بحث و گله راهم بیک نویسنده ایرانی ندهید ولی دربارهٔ طرف دیگر بکلی این منطق را فراموش نمائید؟! آقای دکتر مبارزه سیاسی در ایران با اندونزی و چین و یونان فرق دارد و در ایران بلحاظ وضع جغرافیائی و موقعیت سیاسی که دارد «راه دشوار است و دشمن بیشمار فقط رهروان پاکباز و فداکار که زحمت سفر را بدانند و بصحت نظر و حقانیت هدف خود ایمان قطعی و بیتزلزل داشته باشند، از تیر تهمت نهراسند و به وعدههای دشمن دل نبازند و با همه ایمان و جانبازی از طریق مستقیم ذرهٔ نیز منحرف نگردند میتوانند بسر منزل مقصود رسند.»
این اثر در ایران، کشوری که برای اولین بار در آنجا منتشر شده است، در مالکیت عمومی قرار دارد. همچنین در ایالات متحده هم طبق بخشنامه 38a دفتر حق تکثیر ایالات متحده در مالکیت عمومی قرار دارد. در مورد اشخاص حقیقی این بدین معنا است که مؤلف این اثر قبل از ۳۱ مرداد ۱۳۵۹ درگذشته یا اینکه از تاریخ مرگش بیش از ۵۰ سال گذشته است. در مورد اشخاص حقوقی نیز نشان دهنده این است از تاریخ اولین انتشار اثر بیش از ۳۰ سال گذشته است. |