تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/هجوم بسید ضیاءالدین
۲۸ـ هجوم بسید ضیاءالدین
بعداز سقوط سید ضیاءالدین، محبوسین آزاد شدند، و چنانکه گفتیم در مسجد شاه و مجلس متینگها دادند، و یکی ازین متینگها روزی بود که هنوز سند عزل او منتشر نشده بود، من در دزاشوب بودم که شنیدم حضرات در مجلس جمع شدهاند، و یکی دو نفر را هم نزد من فرستادند که بشهر بیایم، لیکن دل و دماغ حضور در آن مجمع برایم نبود و نیامدم، شب بعد شنیدم که قوامالسلطنه از حبس آزاد شده و فرمان ریاست وزرائی او نشر میشود، و فرمانفرما از فرمانیه فرستاد که نزد او بروم، او هم خبر قوامالسلطنه را تأیید کرد و اصرار کرد که بشهر بروم و با آقای قوامالسلطنه ملاقات کنم، در شهر آقای نخستوزیر را در عمارت شخصی ایشان دیدار کردم، و حرکت سریع و عجیبی از فردا در شهر پدیدار گردید، و احساسات عمومی شدیداً بر ضد سید همهجا دیده میشد، خاصه در خانوادهای محبوسین که خود ا ـثریتی را بوجود میآورد و حاجت بتبلیغات تازه نبود.
۲۳ـ آقای سید ضیاءالدین |
مردم از آزادی و رهائی سید ناراضی بودند، و معتقد بودند که باید شاه و دولت مسببین کودتا را و سید را محاکمه کند، و وجوهیرا که بحوالهٔ سید درینمدت از بانک اخذ شده و خرج گردیده (مبالغی ازین بابت صورت میدادند که اغراق بنظر میآمد!) تحت دقت و رسیدگی قرار گیرد و سند خرج ازو مطالبه شود، و بیحد عصبانی بودند که چرا در حین رفتن مشارالیه بیست و پنج هزار تومان پول دستی از محل عایدات بلدیه باو داده شده است!
ولی ظاهراً شاه نمیتوانسته است این خواهشهای عمومی را صورت بدهد، و در جواب جمعی از رجال گفته بود که: آقایان بگذارید برود و تا همین حد هم راضی باشید که او رفت! مستر بالفور نام انگلیسی که کتابی در اوضاع سیاسی آن ایام تألیف کرده بود[۱] درین باره چنین گفته است: «فاتح این جنگ چون چنان دید حکم داد او (سید) را در قزوین نگاهدارند، ولی پس از مطالعهٔ اطراف قضیه[۲] راضی شد حکم مزبور را الغا سازد».
☆ ☆ ☆
در تاریخ سهشنبهٔ ۱۴ شهر شوال ۱۳۳۹ مطابق اول سرطان (خورداد) بیانیهای بامضای جمعی از رجال و اعیان و علما از نمایندگان مجلس چهارم تحت عنوان (بیان حقیقت) انتشار یافت که مستقیماً بسیاست آنروز دولت انگلیس حمله میکرد و ما برای تکمیل تاریخ، قسمتی از آنرا نقل میکنیم[۳].
بیان حقیقت:
«وقایع غیرمترقبهٔ نود روزهٔ اخیر ایران، یعنی دورهٔ حکومت نامشروع سید ضیاء بدرجهای غیرمکشوف و مورد اشتباه واقع شده و باندازهای سیاست خارجی ذینفع درینوقایع، افکار و جراید را مشوب نموده است که کشف حقایق برای اعادهٔ حیثیات و حفظ شرافت ملی ایران لازم آمده ورفع شبهه و موکول کردن حکمیت وقایع بافکار عمومی دنیا و جمهور ملل متمدنه از وظایف اولیهٔ ایرانیان شمرده میشود!
بملاحظهٔ اینکه مبادا بوسیلهٔ نیرنگ دیگری باز آزادی شکایت از دست ایرانیان برود (چنانکه رفت و این آزادی طول نکشید!ـ مؤلف) اعلام میداریم......... که ایران در چه حال تأسفآوری واقع شده و با نهایت نفرتی که از مداخلات اجنبی در کارهای داخلی خود دارد بواسطه ابراز همین نفرت چگونه مورد تضییقات و سختیهای گوناگون واقع میگردد!
درک این حقیقت و پی بردن بعلل اصلی فجایع حکومت سیدضیاء محتاج بذکر تاریخچهٔ مختصری است.
چندی پس از سقوط کابینهٔ آقای مشیرالدوله که بواسطه درخواست سفارت انگلیس راجع بخارج کردن صاحبمنصبان روسی از دیویزیون قزاق اعلیحضرت همایونی واقع شد و تعیین آقای سپهدار اعظم بریاست وزراء که این مقصود سفارت انگلیس را انجام داد سفارت مزبور در شهر ربیعالاول ۱۳۳۹ هجری درین یادداشت مشروحیکه بدولت ایران داد رفتن قشون خود را از ایران در بهار وعده کرد، ضمناً تکلیف نمود که دولت ایران از حضور قشون انگلیس استفاده کرده یک دیویزیون قشون ایرانی در تحت ریاست صاحبمنصبان انگلیسی در حدود قزوین که مرکز توقف قشون دولت بریتانیا بود تشکیل دهد در صورت تخلف از این تکلیف ایرانرا مخاطرات انقلابی و زوال ملیت تهدید مینماید.
حکومت وقت حل قضیه را بمجمعی مرکب از وجوه علما و محترمین و وکلاء و سایر سیاسیین مملکت محول نمود.
مجلس مزبور در تاریخ ۱۶ ربیعالاول در عمارت سلطنتی منعقد گردید و همانطوری که قبلا هم پیشبینی میشد حضار رد و قبول تقاضای سفارت انگلیس را از حد صلاحیت خود خارج دیده و موکول بارادهٔ مجلس شورایملی نمودند.
باوجود مسامحهای که از طرف حکومت وقت در افتتاح مجلس بعمل میآمد متدرجاً عدهٔ وکلا که برای افتتاح مجلس لازم بود در تهران گرد آمده و قانوناً افتتاح مجلس ایجاب مینمود.
در اینموقع اکثریت نمایندگان حاضر در مرکز در ضمن پروگرام آتیهٔ خود الغای قرارداد انگلیس و ایران را گنجانده و آن پروگرام را طبع و منتشر نمودند و بالنتیجه قراردادیکه اعتبار آن فقط منوط بتصویب مجلس بود و زمامداران ایران و انگلستان بالسویه در تمام عالم این مطلب را اعلان و بعموم خاطرنشان نموده بودند باتفاق کلمهٔ وکلای حاضر در تهران ملغی شده و خالی از هر نوع اعتباری گردید.
از همین اوقات یعنی پس از یأس از اسارت ایران بوسیلهٔ دسایس عادیه نقشهٔ کودتای سیدضیاء و توسل بجبر و مشت قطعی شد. این بود که در شب دوازدهم جمادیالثانی (۲۰ فوریهٔ ۱۹۲۱) در تحت حمایت تاریکی و مسامحهکاری عمدی و یا سهوی حکومت وقت، دست جنایتکار فرزند ناخلف ایران سیدضیاء مدیر روزنامه رعد برای سرقت دراز گردید، یکعده از دیویزیون قزاق شاهنشاهیرا که در قزوین متوقف و موقتاً در تحت ادارهٔ یکنفر صاحبمنصب انگلیسی (اسمایس) بودند بعنوان احضار از طرف اعلیحضرت مشتبه نموده بطرف تهران حرکت، در نزدیکی پایتخت روزنامهنویس مزبور که معروف بمزدوری .... است. باین قوه الحاق، و اداره کردن سیاست آنرا عهدهدار گردید.
فرمانده ایرانی این قوه ـ قوهٔ خود را برای اجرای اوامر سید ضیاء حاضر نمود و سید ضیاء بوسیله دسیسه و فشار موفق بتحصیل فرمـان ریاست وزرائی خود گردید. در پایتخت و سایر نقاط حکومت نظامیرا با نهایت شدت برقرار نمود، مخابرات تلگرافی و پستی بین پایتخت و سایر ولایات مدتی مقطوع و بعلاوه تحت سانسور شدید واقع گردید.
عدهٔ کثیری از محترمین و روحانیون وکلاء و آزادیخواهان که گناه آنها هواخواهی استقلال ایران و تنفر از سلطهٔ اجنبی و مزاحمت در پیشرفت نقشهٔ نامشروع او بود توقیف و در پایتخت و ولایات در زوایای تاریک محبس افتادند، قوانین اساسی مملکتی پایمال و مجلس شورای ملی که باید مفتوح میشد تعطیل گردید، خیانتکاران داخلی بهمدستی عدهای ارمنی و غیره و دستیاران خارجی آنها طوری گلوی ایرانرا فشردند که حتی قدرت بلند کردن صدای پروتست از ایرانیان سلب گردید و در هر موقعی هم که صدای ضعیف مخالفتی در گوشهای بلند میشد فوراً عدهٔ دیگری بر محبوسین و تبعیدشدگان اضافه میشدند.
با اینرویه در ایران سکوت قبرستان، خاموشی مرگ و بهت عمومی برقرار گردید و مسببین خارجی این قضایا این سکوت و خاموشی ایران را در اروپا بعنوان رضایت از استقرار حکومت مزدور اجنبی جلوه دادند و جرائد را پر از اشتباهکاریهای گوناگون نمودند!...
برای مزید اغفال افکار عامه و و پوشانیدن عقاید باطنی خود و تقلیل سوء ظن و عدم اعتماد ملت ایران که از دیرگاهی وی را اجیر و خریدهشدهٔ اجنبی میدانست، سید ضیاء شروع بانتشار بیانیههای دروغین خود نموده درصدد برآمد که بحکومت خود رنگ حکومت اصلاحطلب، حکومت انقلابی ملی، حکومت حامی رعایا بدهد، در بیانیههای خود مینوشت که ایرانرا از شر مداخلات اجانب خلاص خواهد کرد، دشمنان خارجی و داخلی را بحساب دعوت خواهد کرد.
قرار داد انگلیس و ایران را که عملا از درجه اعتبار ساقط شده بود صورة الغاء نمود ولی دیری نگذشت که حقایق عمل غالب بر تلفیق عبارات و الفاظ گردیده نیات سوء باطنی و تصمیمات خیانتکارانهٔ او هویدا ومواد مضرهٔ قرارداد مزبور عملا اجرا گردید. (اینجا شرحی انتقاد از حکومت سید و اشاراتی بسردار سپه و شاه دارد) اینست حالت ایران در قرن بیستم که ملل عالم برای حفظ آزادی و حقوق نوع بشر از بذل انواع مجاهدت خود داری نمینمایند. این رفتاری که با ایرانیان روا میدارند در صفحه
تاریخ مدنیت دنیا لکهٔ بدنامی است که باقی و برقرار خواهد بود، ما میخواهیم که در سایه عدالت دنیا حق حیات خود را حفظ کنیم، ما میخواهیم که زیر بار مداخلات اجنبی نرفته در وطن خودمان بمیل خود زندگانی بکنیم، ما منافع کسیرا تهدید نمیکنیم و با کسی کاری نداریم ولی میخواهیم که ما را خفه نکنند و برای سلب آزادی ما ترویج خیانت و حمایت از خیانتکاران ننمایند، ما میخواهیم سید ضیاء و همدستان او را در تأسیس این خیانت ایران بربادده محاکمه و مجازات بنمائیم و فقط میخواهیم که نسبت بقضایای داخلی ما بیطرفی محفوظ مانده حمایتهای غیرمشروع از میان برود.......»بعد از انتشار این بیانیه، وافتتاح مجلس و آزادی جراید مهاجمات صریح و زنندهای بر ضد عمال کودتا و مسببین آن و برضد سید ضیاءالدین در جراید پایتخت آغاز گردید، و در مجلس شورایملی نیز زمزمهٔ رد کردن اعوان و انصار مشارالیه بین اکثریت شنیده شد و در نتیجه عدهای از نمایندگان از مجلس رد شدند!
مرحوم میرزا علیاکبر خان خراسانی که من مدیری او را بروزنامهٔ ایران بسید پیشنهاد کرده و خود از کار اداره کردن آنروزنامه کناره گرفته بودم، پس از رفتن سید بیمناک شده از تهران بحدود عراق گریخت و در آن سامان بدرود حیاة کفت، و قرار شد که بار دیگر روزنامهٔ ایران بمن واگذار شود. ولی نظر باینکه من در مجلس بودم و خیال داشتم روزنامهٔ ادبی هفتگی دایر کنم زیر بار نرفتم و دوستان آقای رهنما را که روزی صاحب این روزنامه بود و دولت از او منتزع داشته و ببرادر من سپرده بود، نامزد ریاست روزنامهٔ ایران کردند.
بیمناسبت نیست گفته شود که مرحوم علیاکبر خان مدیر سابق این روزنامه بتقلید سرلوحهٔ «رعد» که بخط کوفی بود، سرلوحهٔ «ایران» را کوفی کرده بود و آقای رهنما مجال نکرد که سرلوحه را تغییر دهد، مرحوم شاهزادهٔ افسر نمایندهٔ مجلس چهارم که مردی ظریف و بذلهگوی و از اعداء پر حرارت کابینهٔ سیاه[۴] بود، درین باب شعر ظریفی گفت که در مراعاتالنظیر خالی از لطف نیست:
عراقیزاده را بر گو که نادرویش ناصوفی | ||||||
ضیا بگذشت از بصره چرا ایران بود کوفی |
☆ ☆ ☆
در پایان این فصل عیب ندارد اشاره کنیم که هجوم بسید و بکودتا دوام یافت تا آنکه سردار سپه از بهت خارج شد و جای پای خود را بعد از افتتاح مجلس در وزارت جنگ مستحکم ساخت، سپس معاملاتی با جراید کرد که بچوب بستن و دندان شکستن و حبس و دشنام، سلام و تعارف مقدماتی بود، و بالاخره از طرف وزیر جنگ اعلام شد که: «عجب است با بودن من مردم در صدداند که مسبب کودتا را بدست آورند، مسبب کودتا منم...» و بالاخره حالی کرد که کسی منبعد حق ندارد در باب کودتا و علل و اسباب و موجبات آن هرزهدرائی کند! و رفتهرفته چنانکه بیاید فریادها خاموش گردید و خصمان حرون رام شدند!...
- ↑ وثوقالدوله راجع باین کتاب در قسمت مربوط بخود با مستر بالفور در لندن محاکمهٔ کرد و رویتر بتاریخ ۲۱ نوامبر ۱۹۲۲ اینطور خبر داد که: بالفور محکوم شد و بخلاف گفتار خویش اعتراف کرد.
- ↑ اینکتاب ترجمهاش در شمارههای روزنامهٔ کوشش بطبع رسیده است، حسین مکی میگوید: سردار سپه خدایار خانرا فرستاد که سید را از قزوین برگرداند ولی احمد شاه مانع این عمل گردید (مهر ایران مورخه ۱۳ آبان).
- ↑ این بیانیه بقلم مرحوم فیروز نصرةالدوله نوشته شده است.
- ↑ بعد از رفتن سید نام کابینهٔ او را «کابینهٔ سیاه» نهادند، و عارف بدین مناسبت گفت: «قربان کابینهٔ سیاهت بازآ.