تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول/فکر قشون متحدالشکل

از ویکی‌نبشته
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول از محمدتقی بهار
فکر قشون متحدالشکل

۳۰- فکر قشون متحدالشکل

در کتاب قابوسنامه تألیف کیکاوس عنصرالمعالی نبیرهٔ شمس‌المعالی قابوس وشمگیر در باب چهل و دوم در آئین پادشاهی چنین آمده است: «لشکر همه از یک جنس مدار که هر پادشاه که لشکر همه از یک جنس دارد همیشه اسیر لشکر خویش بود و دایم زبون بوَد. از آنکه یک جنس مشفق یکدگر باشند، ایشانرا بیکدیگر نتوان مالیدن، و چون از هر جنسی بود این جنس را بدان جنس مالیده توان داشت و آنقوم از بیم این قوم و اینقوم از بیم آنقوم نافرمانی نکنند، و فرمان تو بر لشکر تو روان باشد، و جد تو سلطان محمود[۱]، چهار هزار غلام ترک داشتی سرائی، و چهار هزار هندو و رای سرائی داشتی، و دایم هندوانرا بترکان ترسانیدی و ترکانرا بهندوان، تا از بیم یکدیگر هر دو جنس اطاعت کردندی...»[۲].

این فکر فکریست قدیمی و در ایران همه وقت لشکریان باقسام بوده‌اند. در عهد هخامنشی لشکر جاویدان از سایر سپاهیان مجزی بوده است، و در عهد اشکانیان هفت خانوادهٔ قدیمی هفت قسم لشکر داشته‌اند و در تحت فرمان هفت خانواده اداره میشدند. و در زمان ساسانیان نیز علاوه بر خانواده‌ها چهار سپهبد (عهد خسرو اول) در چهار ایالت ایران چهار صنف لشکر داشته‌اند که عندالحاجه یکی یا دوتا از آن سپهبدان و لشکریان ابوابجمع ایشان در پایتخت حاضر میشده‌اند، و رقابت شدیدی بین آنان وجود داشته است، منجمله رقابت فارسیان و پهلویان در عهد «بوران» را «طبری» نقل کرده است[۳].

صفویه نیز وقتیکه دیدند طوایف وایلات ممکن است با یکدیگر گاهی برضد شاه اتفاق کنند، در عهد شاه عباس اول، بار نخست عشیرهٔ یا بعبارت صحیح‌تر لشکری بنام «شاهسون» از اهالی و افراد متفرق تشکیل گردید و بتدریج بآنهم اکتفا نکرده قشون منظم و مشق‌دیده‌ای مطابق اصول جدید آن عصر بوجود آورد.

همچنین نادرشاه در سالهای اخیر باین خیال افتاد و قشون خاصی از افغانان تحت ریاست احمد خان ابدالی تمشیت داد و سعی داشت که بین ایرانیان و افغانان رقابتی ایجاد کند، معروفست که روزی بصاحبمنصبان بزرگ ایرانی گفت: افغانها مثل شمشیرهای خود راستند و شما مانند شمشیرهای خود کجید!

یکی از صاحبمنصبان در جواب عرض کرد: قربان شمشیرهای کج ما افغانها را راست کرد!

و ظاهراً نادر دیر باین خیال افتاده بود، چه در همان شبی که روزش چنان گفته بود، بدست همان صاحبمنصبان شمشیرکج، بقتل رسید!

قاجاریه نیز دو صنف لشکر داشتند: یکی قشون «بنیچه» و مشق‌دیده و منظم. دیگر قوای چریک و سواران پایتختی و پارکابی و سواران صاحب تیول در ایالات و ولایات و سرحدات، بعلاوه قوای ایلیاتیکه در نقاط مختلف با رعایت احتیاطات لازمه جایگزین بودند، و هر ایلیرا بایل دیگر که در جوار او بود میترسانیدند!

بعد از مشروطیت نیز احمدشاه مرحوم قزاقرا مقابل ژاندارم نگاهداشته بود، وعلاوه بر این سواران چریک از عشایر بختیاری و غیره نیز در پایتخت نگاه میداشت، و از زمان مهاجرت ببعد تا وقتیکه محبوبیت او پس از سال قحطی چنانکه اشاره کردیم روی بفتور نهاد از ژاندارم بدگمان شد و بتربیت بریگاد قزاق همت گماشت و نیز دستور داد سربازان تازه‌ای بنام «بریگاد مرکزی» در دولت سپهسالار تنکابنی بوجود آورند، و تقریباً خیال کرد ژاندارمری را که محبوبیت ملی داشت از میان ببرد، و و عاقبت هم باین خبط بزرگ کامیاب گردید، و بریگاد مرکزی نیز پا نگرفت، و ژاندارم هم از بین رفت!

☆ ☆ ☆

قوام‌السلطنه در حکومت خود ملتفت این نکته بود، زیرا زمزمهٔ «قشون متحدالشکل» بعد از قرارداد ۱۹۱۹ ورد زبانها شده بود، و حتی در این باره از طرف کمیسیون مربوطه چنانکه دیدیم عمل شده بود، و در جراید و افکار عمومی نیز بدون آنکه ملتفت عیب کار باشند این فکر نفوذ یافته بود، و سیدضیاءالدین هم بر آن سر بود که همین کار را انجام دهد و مجال نیافت.

بعد از افتتاح مجلس نخستین قدمی که سردارسپه برداشت این قدم بود.

او میدانست که تا قوای مسلحهٔ کشور یک‌کاسه و یکدست نشود و در زیر فرمان او متمرکز نگردد مقاصد عالیهٔ او انجام‌پذیر نخواهد بود.

بنابراین شروع باقدام کرد.

ولی قوام‌السلطنه که خود یکی از تقویت‌کنندگان ژاندارمری بود در دولت خود بنای تقویت از این اداره را گذارد، اما مثل همه کارها بی‌نقشه و باکندی، در عوض حریف که همه کارهایش متکی بنقشه و با جدیت پیش میرفت در این کار هم از قوام جلو افتاد، بازیهائی که فرمانده قوی برای جلب صاحبمنصبان ایرانی ژاندارم کرده زیاد است، و از قضا سرگردکان مذکور هم از بازی آگاه بودند و تا ممکن بود خودداری مینمودند، اما عاقبت ضعف دولتها و غفلت شاه و رجال و قدرت سردارسپه موجب آن گردید که بتدریج ژاندارم که یکقوهٔ وفادار و فداکار ایرانی و تربیت‌شدهٔ صاحبمنصبان سویدی بود جزء قزاقخانه شد، و بتدریج از لحاظ بدبینی و رشکی که صاحبمنصبان ارشد قزاق بژاندارمها داشتند، آنها را نفله کردند؛ و پرورش ملی و اجتماعی این جوانهای رشید آرام‌آرام در ضمن پرورش جدید ضعیف گردید؛ و هر کس که توانست خودرا زودتر برنگ محیط در آورد توانست زیادتر دوام بیاورد و خودش را حفظ کند.

بالجمله با تحلیل رفتن ژاندارم در قزاق، فکر قشون «متحدالشکل» و ایجاد «سپاه یکدست» بجامه رفت، و بتدریج اسم ژاندارم هم که لغتی اجنبی بود از میان رفته «امنیه» جای آنرا گرفت.

نابود شدن این قوه که قزاقها تا همه جا ازو چشم میزدند، کار فرمانده قوی را آسان کرد، وهنوز دورهٔ چهارم مجلس شورایملی به نیمه نرسیده بود که اقتدار سردارسپه فوق تمام اقتدارها شناخته شد و با از بین رفتن فتنهٔ گیلان و آشوب خراسان و انحلال اسپیار (پلیس جنوب) و تدابیری که عبدالله‌خان امیرطهماسبی در آذربایجان بکار برد و قدرت دولت و فرمانده کل قوی را در شمال غرب و کردستان تا صفحهٔ مغرب ایران بسط داد، سردارسپه معناً و حقیقةً فرمانروای مملکت ایران معرفی گردید، معهذا هنوز نسبت

۲۶- احمدشاه و سردارسپه جلو خیمه
۲۷- منظرهٔ دیگری از احمدشاه و سردارسپه جلو خیمه
بشاه وفادار است و شاه و ولیعهد هم لباس نظام پوشیده و رتبه نظامی گرفته و ظاهراً با سردار سپه میجوشند و گرم میگیرند.


  1. مراد سلطان محمود بن سبکتکین است که دخترش در حکم عنصرالمعالی بود.
  2. قابوسنامه طبع تهران صفحه ۲۰۸ ـ ۲۰۹.
  3. رجوع شود بمقالهٔ «بوران ملکهٔ ایران» در شمارهٔ اول و دوم مهر ایران سال اخیر (بقلم نگارنده).