تاریخ ایران باستان/فصل اول - پارسیها و سلسلهٔ هخامنشی
باب اول - قسمت تاریخی
فصل اول - پارسیها و سلسلهٔ هخامنشی
تذکّر بعض مؤلفین، دورهٔ پارسی را از تاریخ داستانی ایران شروع کردهاند، یعنی مختصری از داستانهای ایران گفته بعد بتاریخ پارسیها گذشتهاند. این ترتیب بنظر مؤلف مبنائی ندارد، زیرا داستانهای قدیم ما مربوط بعهود و دورههای مختلف است: عهودی که آریانهای ایرانی با آریانهای هندی میزیستهاند، دورههائی، که کانون باختری ایران شعلهور بوده و ازمنهای، که پارسیها تفوّق یافتهاند. بنابراین داستانهای ما اختصاص بقوم پارسی ندارد. هرگاه از این نظر بنگریم، که داستانهای دوره کیانی مربوط به پارسیها است، باز ذکر آن بطور اجمال بیذکر مدارک و مقایسه و چیزهای دیگر افادهٔ مرام نتواند کرد، فقط فهرستی خواهد بود مجمل از قسمتی از شاهنامه و کتب دیگر، که در زمینه داستانها نوشته شده و اگر بخواهیم مدارک را ذکر کرده نتیجهٔ مقایسات و استنباطات را بنویسیم، بدواً لازم است تاریخ واقعی پارسیها را بیان کنیم، تا برای خواننده جهات استنباطها روشن باشد. بنابراین جای ذکر داستانها در مقدمهٔ تاریخ ایران یا قسمتی از تاریخ آن نیست و تاریخ واقعی را با داستانها نباید مخلوط کرد.
پارسیها
بزرگ شدن پارسیها یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینها دولتی تأسیس کردند، که عالم قدیم را، به استثنای دو ثلث یونان، در تحت تسلط خود درآورد و وقتی هم، که منقرض شد، پارسیها از عرصه تاریخ خارج نشدند، بلکه در مدت ۲۵ قرن مکرر بلندیها و پستیها پیموده همواره از اوج بحضیض و از حضیض به اوج رفتند. افتادند و برخاستند، باز افتادند و برخاستند، ولی از صحنه ایران بانی و گاهی هم جهانداری خارج نشدند. این بود، که اسم آنها بدوام بر «جریده عالم»، یا تاریخ، ثبت شد و از عهد قدیم تا امروز در خارج ایران پارس یافرس و یاپرس (با یک تصحیف جزئی در زبانهای مختلف) قائم مقام نام ایران گردیده. پارسیها مردمانی هستند آریانینژاد، که معلوم نیست کی به فلات ایران آمدهاند، در کتیبههای آسوری از قرن نهم ق. م از مردم پارسواش ذکری شده و این مردم در طرف دریاچهٔ اورمیه میزیستهاند[۱]. بعض محققین مانند راولینسن[۲]و هممل[۳] و پراشک[۴] عقیده داشتند، که مردم پارسواش همان پارسیها بودند، ولی عجالة محقق نیست، که چنین باشد. بعد پادشاهان آسور تا ۶۹۱ ق. م دیگر ذکری از پارسواش، نمیکنند و در این سنه باز کتیبهٔ آسوری گوید، که در جنگ خلوله مردمان پارسواش، انزان و اللیپی به عیلامیها کمک میکردند. بنابراین بعض محققین مانند پراشک باین عقیدهاند، که مردم پارسوا از شمال بجنوب رفته در مملکتی، که بعدها بمناسبت نام این مردم موسوم به پارس گردید، برقرار شدند. به هرحال از کتیبههای آسوری معلوم است، که در زمان شلمنصر (۷۳۱-۷۱۳ ق. م) و آسور حیدّین، که در ۶۶۲ ق. م سلطنت داشت، پادشاهان یا امراء پارسواش تابع آسور بودهاند. پس از آن، چنانکه در تاریخ ماد گذشت، فرورتیش (۶۵۵-۶۳۳ ق. م) پارس را تابع ماد کرد. هرودوت گوید (کتاب اوّل، بند ۱۲۵): پارسیها به شش طایفهٔ شهری و دهنشین و چهار طایفهٔ چادرنشین تقسیم شدهاند. شش طایفهٔ اوّلی اینهایند:
پاسارگادیان، مرفیان، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان، گرمانیان و چهار طایفهٔ دوّمی اینها: دائیها، مردها، دروپیکها، ساگارتیها. از طوایف مذکوره سه طایفه اوّلی بر طوایف دیگر برتری دارند، و دیگران تابع آنها میباشند. بنابراین گفته هرودوت، بعض محققین گمان کردهاند، که سه طایفه اوّلی آریانی بودهاند و طوایف دیگر آریانیهائی، که با بومیهای اوّلی این سرزمین مخلوط شده بودند.
راجع به طایفهٔ گرمانیان تصوّر میکنند، که همان کرمانیاناند. در میان طوایف چادرنشین اسمی ذکر میشود، که جالب توجه است، مقصود طایفهٔ دائیها است و چنین بنظر میاید، که اینها سکائی بودهاند، زیرا طایفهای از سکاها، که در شمال گرگان و در ساحل جنوب شرقی دریای خزر سکنی داشتند، موسوم به داه یا بزبان آوستائی (داا) بودند و بودن طایفهٔ سکائی در پارس میرساند، که استیلای سکاها در شمال شرق ایران دامنهٔ ممتدی داشته و تا حدود پارس هم این دامنه کشیده بود. بعضی دروپیکها را هم سکائی دانستهاند،[۵] ولی مؤلف مدرکی برای این عقیده بدست نیاورده.
کرنفون گوید (تربیت کوروش، کتاب اوّل فصل دوّم):[۶] عدّه طوایف پارسی دوازده است، ولی اسامی طوایف را ذکر نمیکند. ممکن است، که دو طایفه دیگر بعدها بر طوایف دهگانه (مذکور هرودوت) افزوده باشد.
دودمان هخامنشی
موافق نوشتههای هرودوت این خانواده از طایفه پاسارگادیها بیرون آمد و هخامنشیها قبل از قیام کوروش بزرگ بر آخرین پادشاه ماد در پارس اقامت داشتند. راجع به اینکه، کی سرسلسله بوده و کیها قبل از کوروش بزرگ امارت داشتهاند، از نوشتههای هرودوت راجع بنسب کوروش، داریوش اوّل و خشیارشا چنین برمیآید: سرسلسله هخامنش[۷] بود، بعد از او اشخاصی باین ترتیب میآمدند:
چیشپش اوّل[۸]، کبوجیه اوّل، کوروش اوّل، چیشپش دوّم. از اینجا سلسله هخامنشی دو شاخه میشد، شاخهای نیاگان کوروش بزرگاند و شاخهٔ دیگر نیاگان داریوش اوّل. چون بانی سلطنت پارس کوروش بزرگ بود، ما این شاخه را اصلی و شاخه دیگر را فرعی مینامیم. شاخهٔ اصلی بقول هرودوت اینها بودند:
کوروش دوّم، کبوجیه دوّم، کوروش سوّم (بزرگ). شاخه فرعی اینها: آریارمنا، ارشام، ویشتاسب، داریوش اوّل. این است اطلاعاتی، که هرودوت میدهد و، چنانکه پائینتر بیاید، کتیبههای داریوش اوّل و استوانهای، که از کوروش بزرگ در بابل یافتهاند، گفتههای هرودوت را تصدیق میکند. اگرچه شاهان مذکور در ذکر نسب خودشان از چیشپش دوّم بالاتر نرفتهاند، یعنی هر دو، همینکه بشخص مذکور میرسند، فوراً باسم هخامنش میگذرند، ولی چون ۹ اسم فهرست هرودوت (از چیشپش دوّم تا داریوش اوّل) صحیح است دلیلی نداریم، که در سه اسم دیگر فهرست او از (چیشپش دوّم به بالا) تردید کنیم. بنابراین سرسلسلهٔ دودمان، هخامنش بود و ترتیب شاهان سلسله تا کوروش بزرگ چنانکه ذکر شد. اشکال در مسئلهٔ دیگری است، توضیح آنکه هرودوت گوید: کبوجیه پدر کوروش در پارس اقامت داشت و کوروش وقتی، که از دربار ماد تبعید شد، به پارس نزد والدین خود رفت و، حال آنکه (نبونید) پادشاه بابل، چنانکه گذشت، کوروش را پادشاه انشان دانسته و خود کوروش در بیانیهای، که در بابل داده پدر، جدّ و چیشپش دوّم، یعنی پدر جدّ خود را شاهان بزرگ و شاهان انشان خوانده و این را هم میدانیم، که انزان یا انشان قسمتی از عیلام بود. بنابراین مخالفتی بین نوشتههای هرودوت و نبونید و بیانیه کوروش بزرگ حاصل میشود و البته باید نوشتههای نبونید و کوروش را صحیحتر بدانیم، زیرا این نوشتهها از اشخاص معاصر است و، حال آنکه هرودوت کتب خود را تقریباً صدسال بعد نوشته. پس باید معتقد باشیم، که کوروش بزرگ قبل از خروج بر اژدهاک، یا (آخرین شاه ماد) پادشاه انشان بوده. در اینجا سؤالی پیش میآید:
چگونه سلسلهٔ هخامنشی، که در پارس اقامت داشت به انزان منتقل شد؟ عجالة سندی برای اظهار عقیده در دست نیست و این مسئله حل نشده، ولی میتوان حدس زد، که پس از انقراض دولت عیلام بدست آسور بانیپال، چون مملکت عیلام ناتوان شده بود، پارسیها از بهم افتادن آسوریها با مادیها فرصتی بدست آورده انزان یا انشان را تصرّف کردهاند و نیز چون عیلام بواسطه قدمت تاریخی بر پارس گمنام، که دستنشانده ماد بود، اولویّت داشت، کوروش بزرگ بجای (شاه پارس) خود را (شاه انزان) خوانده. این حدس بنظر صحیح میآید، ولی یک اشکال باقی میماند:
اگر این عقیده صحیح باشد، باید گفت، که قبل از داریوش اوّل از سلسلهٔ هخامنشی دوازده نفر پادشاه یا امیر بودهاند، و حال آنکه داریوش اوّل در کتیبه بیستون گوید، هشت نفر قبل از من شاه بودند و من نهمین شاه از دودمان دوگانهٔ هخامنش هستم[۹]. این اشکال در بادی نظر حاصل است، ولی با قدری دقّت در کتیبههای شاهان هخامنشی، که در جای خود بیاید، رفع میشود. توضیح آنکه، موافق کتیبههای داریوش اوّل و اردشیر دوّم و سوّم هخامنشی، ویشتاسب، ارشام و آریارمنا شاه نبودهاند. هخامنش را هم، چون نه کوروش بزرگ شاه خوانده و نه داریوش اوّل، باید فقط رئیس خانواده دانست. بنابراین سخن داریوش اوّل درست درمیآید: اگر بشماریم هشت نفر قبل از او شاه بودهاند و مباینتی بین حدس مذکور و گفته داریوش نیست. پس نتیجه این میشود، که دودمان هخامنشی از طایفهٔ پاسارگادیها بیرون آمده و در پارس اقامت داشته. بعد، وقتی که عیلام ناتوان گشته، یکی از شاهان هخامنشی (انزان) را ضمیمه کرده و خود را شاه انزان خوانده.
در اینجا سؤالی پیش میآید، که در زمان کدام یک از نیاگان کوروش بزرگ این واقعه روی داده. اگرچه مدرکی در دست نیست، تا بتوان جوابی محقق باین سؤال داد، ولی از اینکه کوروش در بیانیهای، که در بابل داده و پائینتر بیاید، نسب خود را به چیشپش دوّم میرساند و شاهان انشان را تا او (یعنی با او) شاه بزرگ میخواند، بیاینکه بالاتر رود، باید گفت، که در زمان چیشپش دوّم این واقعه روی داده و، چون انزان یا عیلام ابهت تاریخی داشته، او خود را شاه بزرگ میخوانده. داریوش اوّل هم در ذکر نسب خود مانند کوروش، همینکه به چیشپش دوّم رسیده، فوراً بسر سلسلهٔ دودمان گذشته. اگر سنین را هم در نظر آوریم، مطابقت با این واقعه میکند، زیرا نایرهٔ جنگهای ماد با آسور تقریباً در حدود ۶۳۵ ق. م شروع شد و کوروش بزرگ در ۵۵۱ ق. م بر پادشاه ماد خروج کرد، این هم از لوحهٔ نبونید پادشاه بابل معلوم است، که کوروش قبل از آن واقعه هشت سال سلطنت کرده بود، بنابراین ۶۳۵ منها ۵۵۹، مساوی است به ۷۶ و این سنین برای امارت یا سلطنت سه نفر از نیاکان کوروش بزرگ، یعنی کبوجیه دوّم، کوروش دوّم و چیشپش دوّم کاملاً طبیعی است. بنا بر آنچه گفته شد، موافق نوشتههای هرودوت، لوحهٔ نبونید پادشاه بابل، بیانیهٔ کوروش بزرگ، که معروف به استوانهٔ کوروش است، کتیبهٔ بیستون داریوش اوّل و کتیبههای اردشیر دوّم و اردشیر سوّم هخامنشی،[۱۰]ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اوّل چنین بوده (در مقابل اسامی اشخاصی که سلطنت کردهاند عدد گذاردهایم).
باین سؤال، که سلطنت هخامنشیها در پارس در چه تاریخ شروع شده، نمیتوان جواب محققی داد. نلدکه ابتدای سلطنت چیشپش اوّل را در حدود ۷۳۰ ق. م میداند، ولی مدرکی برای این عقیده بدست نمیدهد، جز اینکه گوید، برای هر سه نسلی یکصد سال طبیعی است. بنابراین باید گفت، که ابتدای امارت هخامنشیها در پارس معلوم نیست، شاید در اواخر قرن هشتم ق. م بوده، و نیز راجع باین سؤال، که این امراء یا پادشاهان محلی چه میکردند، جوابی نمیتوان داد، چه اطلاعات ما راجع به وقایع پارس از زمان کوروش بزرگ شروع میشود. فقط معلوم است، که پارس در حدود نیمهٔ قرن هفتم ق. م دستنشاندهٔ مادیها شده، زیرا هرودوت صریحاً گوید، که فرورتیش پارس را مطیع کرد. کرسی پارس یا پایتخت امراء آن، چنانکه هرودوت نوشته، (پاسارگاد) بود. اگرچه حفریات مرتّبی در اینجا نشده، با وجود این از بعض علایم و آثار، که در جای خود ذکر خواهد شد، معلوم میشود، که این محل خیلی قدیم است.
فصل دوم - سلطنت کوروش بزرگ
اول - کوروش تا فتح همدان
نام او
اسم این شاه را چنین نوشتهاند: در کتیبههای او و سایر شاهان هخامنشی بپارسی قدیم - (کورو) یا کوروش (کورائوش در صیغهٔ مضاف الیه)، در نسخه عیلامی کتیبهها - کوراش، ببابلی (در لوحههای نبونید) - کورش، در توریة - کورش و کورش، به یونانی - کورس. بعد این اسم به روم رفته سیروس شده و اکنون در اروپا، با جزئی اختلافی، سیروس یا سایروس، و یا چیزی نزدیک بآن گویند. مورّخین قرون اسلامی این اسم را چنین نوشتهاند: ابو الفرج بن عبری در مختصر الدّول [۱۱]- کورش، ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه[۱۲] بنا بر مدارک غربی - نیز چنین، مسعودی در مروج الذهب [۱۳]- کورس، طبری (ابو جعفر محمد بن جریر) در تاریخ الرسل و الملوک کیرش[۱۴]، ابن اثیر در تاریخ کامل - نیز چنین، حمزه اصفهانی در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء کوروش[۱۵]، ولی نباید تصوّر کرد، که مقصود همهٔ مورّخین مزبور (از قرون اسلامی) همین شاه بوده: بجز ابو الفرج بن عبری و ابو ریحان، که از مدارک غربی استفاده کردهاند، سایرین بنا بر متابعت از مدارک شرقی یا داستانها اسامی اشخاص دیگر را که موسوم بهمین اسم بودهاند، ذکر کردهاند. سترابون
- ↑ بعضی گویند، در کرمانشاه کنونی سکنی داشتند.
- ↑ Rawlinson.
- ↑ Hommel.
- ↑ Praschek.
- ↑ کنتگوبینو - تاریخ پارسیها ج ۱.
- ↑ Xenophon,Cyropedic,liv,I chap.II.
- ↑ اسامی را بهطوریکه از کتیبههای هخامنشی معلوم شده نوشتهایم، نه چنانکه هرودوت نوشته، زیرا معلوم است، که یونانیها، برای مجانست با زبان یونانی، اسامی اشخاص ایران قدیم را تصحیف کردهاند.
- ↑ مؤلّف برای احتراز از اشتباه میگوید اوّل و الا در آن زمان معمول نبوده اسامی شاهان را با اعداد ترتیبی ذکر کنند، چنانکه هرودوت هم چنین نکرده. در دورهٔ ساسانیان هم اسم شاهان را با اسم پدر ذکر میکردند، مانند بهرام شاپور، بهرام بهرام، بهرام هرمز (یا هرمزان) و غیره.
- ↑ بعضی، چنانکه بیاید، به کلمهٔ دوگانه معنای دیگری دادهاند.
- ↑ مضامین تمامی این لوحهها و کتیبهها در جای خود بیاید.
- ↑ طبع بیروت ۱۸۹۰.
- ↑ چاپ لیپسیک، سنهٔ ۱۹۲۳، صفحهٔ ۱۱۱.
- ↑ چاپ قاهره، ج ۱ ص ۹۹.
- ↑ M.G.de Goeje.Lnd.Bat.۱۸۷۹-۱۸۸۱.
- ↑ چاپ مطبعهٔ کاویانی در برلن، ص ۲۸.