برگه:Yky-boud-yeki-nboud.pdf/۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

—۲۴—

وزیر لبکی هی لعنت بر شیطان می‌کرد و یک چیز شبیه بآیةالکرسی هم بک بعقیده خود خوانده و دور سرش فوت می‌کرد و معلوم بود که خیالش برداشته و تاریکی هم ممد شده دارد زهره‌اش از هول و هراس آب میشود. خیلی دلم برایش سوخت. جناب شیخ هم که دیگر مثل اینکه مسهل بزبانش بسته باشند و یا بقول خود آخوندها سلسل‌القول گرفته باشد دست بردار نبود و دستهای مبارک را که تا مرفق از آستین بیرون افتاده و از حیث پرموئی دور از جناب شما با پاچهٔ گوسفندی بی‌شباهت نبوداز زانو برگرفته وعبا را عقب زده و با اشارات و حرکاتی غریب و عجیب بدون آنکه نگاه تند و آتشین خود را از آن یک کلهٔ دیوار بیگناه بردارد گاهی با توپ و نشر هر چه تمامتر مأمور تذکره را غایبانه طرف خطاب و عتاب قرار داده و مثل اینکه بخواهد برایش سر پاکتی بنویسد پشت سر هم القاب و عناوینی از قبیل «علقه مضغه»، «مجهول الهویه»، «فاسد العقیده»، «شارب الخمر»، «تارک الصلوة»، «ملعون الوالدین»، «ولد الزنا» وغیره و غیره که هر کدامش برای مباح نمودن جان و مال و حرام نمودن زن بخانهٔ هر مسلمانی کافی و از صدش یکی در یادم نمانده نثار میکرد و زمانی باطمأنینه و وقار و دلسوختگی و تحسر بشرح «بی‌مبالاتی نسبت باهل علم و خدام شریعت مطهره» و توهین و تحقیری که بمرات و بکرات فی کل ساعه بر آنها وارد میآیدو نتایج سوء دنیوی و اخروی آن پرداخته و رفته‌رفته چنان بیانات و فرمایشات موعظه‌آمیز ایشان درهم و برهم و غامض میشد که رمضان که سهل است جد رمضان هم محال بود بتواند یک کلمه آنرا بفهمد و خود چاکرتان هم که آنهمه قمپز عربی‌دانی در می‌کرد و چندین سال از عمر عزیز زید و عمر را بجان یکدیگر انداخته