برگه:Yky-boud-yeki-nboud.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

—۲۲—

پاك كرده و در ضمن هم چون فهمیده بود قراولی کسی پشت در نیست يك طوماری از آن فحشهای آب نکشیده که مانند خربزه گرگان و تنباکوی حکان مخصوص خاك ايران خودمان است نذر جد و آباد (آباء) این و آن کرد و دوسه لگدی هم با پای برهنه بدر و دیوار انداخت و وقتی که دید در محبس هر قدر هم پوسیده باشد باز از دل مأمور دولتی سخت‌تر است تف تسلیمی بزمین و نگاهی بصحن محبس انداخت و معلومش شد که تنها نیست. من که فرنگی بودم و کاری با من ساخته نبود، از فرنگی مآب هم چشمش آبی نخورد و این بود که پا بر چین پا بر چين بطرف آقا شیخ رفته و پس از آنکه مدتی زول‌زول نگاه خود را باودوخت با صدائی ارزان گفت: « جناب شیخ ترا بحضرت عباس آخر گناه من چیست ؟ آدم واالله خودش را بکشد از دست ظلم مردم آسوده شود!»

بشنیدن این کلمات منديل جناب شیخ مانند لکه ابری آهسته بحرکت آمده و از لاي آن يك جفت چشمی نمودار گردید که نگاه ضعيفي بكلاه نمدی انداخته و از منفذ صوتی که بایستی در زیر آن چشمها باشد و درست دیده نمی شد با قرائت وطمأنينة تمام کلمات ذیل آهسته و شمرده و مسموع سمع حضار گردید: « مؤمن! عنان نفس عاصی قاصر را بدست قہر و غضب مده که الكاظمين الغيظ والعافين عن الناس . . . »

کلاه نمدی از شنیدن این سخنان هاج و واج مانده و چون از فرمایشات جناب آقاشیخ تنها کلمه کاظمی دستگیرش شده گفت «نه جناب اسم نوکرتان کاظم نیست رمضان است مقصودم این بود کاش اقلا میفهمیدیم برای چه ما را اینجا زنده بگور کرده‌اند.»

این دفعه هم باز با همان متانت و قرائت تام از آن ناحیه قدس این