برگه:Yky-boud-yeki-nboud.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

—۲۰—

چه بر سر ما آوردند. تنها چیزی که توانستیم از دستشان سالم بیرون بیاوریم یکی کلاه فرنگیمان بود و دیگری ایمانمان که در آن یک طرفة العين خالی نکرده باشند و همینکه دیگر كماهو حقه بتکالیف دیوانی خود عمل نموده‌اند ما را در همان پشت گمرکخانه ساحل انزلي تو يك سولدونی تاریکی انداختند که شب اول قبر پیشش روز روشن بود و يك فوج عنكبوت بر در و دیوارش پرده‌داری داشت و در را از پشت بستند و رفتند و ما را بخدا سپردند. من در بین راه تا وقتیکه با کرجی از کشتی بساحل می‌آمدیم از صحبت مردم و کرجی آنها جسته جسته دستگیرم شده بود که باز در تهران کلاه شاه و مجلس تو هم رفته و بگیر و ببند از نو شروع شده و حکم مخصوص از مرکز سادر شده که در تردد مسافرین توجه مخصوص نمایند و معلوم شد که تمام این گیر و بستها از آن بابت است مخصوصا که مأمور فوق‌العاده‌ای هم که همان روز صبح برای این کار از رشت رسیده بود محض اظهار حسن خدمت و لیاقت و کاردانی دیگر تر و خشك را با هم می‌سوزاند و مثل سگ هار بجان مردم بی پناه افتاده و در ضمن هم پا تو کفش حاکم بیچاره کرده و زمینۀ حکومت انزلی را برای خود حاضر میکرد و شرح خدمات وی دیگر از صبح آن روز یک دقیقه راحت بسیم تلگراف انزلی بطهران نگذاشته بود.

من در اول امر چنان خلقم تنگ بود که مدتی اصلا چشمم جائی را نمیدید ولی همین که رفته رفته بتاریکی این هولدوني عادت کردم معلوم شد مهمانهای دیگری هم با ما هستند. اول چشمم بيك نفر از آن فرنگی مآبهای کذایی افتاد که دیگر تا قیام قیامت در ایران نمونه و مجسمه لوسی و لغوی و بیسوادی خواهند ماند و يقيناً صد سال دیگر هم رفتار و کردارشان تماشاخانه‌های ایران را(گوش شیطان کر) از خنده روده بر خواهد کرد.