پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۳۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

والا شأن امیرزاده سلطان مرادمیرزا طلب داشتند و والی والا شأن اهل آن مملکت را به مراحم بیکرانۀ پادشاهانه امیدواری داده و اهالی مشهد مقدس بعد از اطمینان و امیدواری در شبی از شب‌ها دروازه‌ای را که قریب به سنگرهای اردو بود گشوده چند فوج از لشکریان نظام را با صمصام‌خان داخل شهر ساختند و کسان حسن‌خان مخبر شده سراسیمه حسن‌خان را آگاهی دادند.

حسن‌خان خود را در اول حال به روضۀ مقدسه انداخت چون بایست به سزا و جزای اعمال بد خود گرفتار آید از روضۀ مقدسه بیرون آمده به اردوی والی والا شأن خراسان رفته او و پسرش اصلاًًن‌خان و برادرش محمد علی‌خان گرفتار آمده محبوس شدند و لشکریان پادشاه اسلام وارد مشهد شده غلغلۀ فتح و شادمانی به اوج سموات رسانیدند و به زیارت امام الجن و الانس مشرف شده اشک شادمانی می‌ریختند.

امیرزاده سلطان مرادمیرزا بعد از تیسیر این فتح نمایان و این خدمت شایان عرض وقایع را به خدمت پادشاه جهان نموده و خود نیز با لشکریان دیگر وارد مشهد مقدس شده قلم عفو بر جرایم اهل آن ملک کشیده به سبب حرمت آستانۀ امام الجن و الانس آن همه فتنه و آشوب را که اهل آن مملکت باعث شده بودند پادشاه جهان به عفو ملوکانه و اغماض پادشاهانه گذرانیدند و به شکرانۀ این فتح مبین فتحنامه‌ها به اطراف مملکت فرستادند و هفت شبانه‌روز در دارالخلافۀ تهران روزها به عیش و طرب و شب‌ها به چراغان سور و سرور برپا کرده مشغول شادمانی شدند و حسن‌خان و پسر برادرش از صفحۀ جهان گمنام و نایاب گردیدند، مملکت خراسان خلعت امن و امان پوشید و ساکنین آن مملکت فارغ‌البال و آسوده حال نشسته و تا حال تحریر که اواخر شهر ذی الحجة الحرام هزار و دویست و شصت و شش است امیرزاده سلطان مرادمیرزا به حکمرانی آن ولایت منصوب و به نظم و نظام آن سرحد به حکم پادشاه جهان مشغول به خرمی و شادکامی است للّه الحمد که آخر این نسخۀ شریفه به خرمی و شادکامی به انجام رسید اما آنگاه خرمی و شادکامی فزاید که پسندیدۀ پادشاه جهان خلد اللّه ملکه آید.

  بضاعت نیاوردم الا امید خدایا ز عفوم مکن ناامید