پادشاهی بر سر اهالی آن دیار ریخته و حاجیمیرزا محمدخان و اصلاًًنخان تاب صدمات لشکر پادشاهی را نیاورده و اهالی سبزوار از در عجز و امان درآمده حاجمیرزا محمدخان از شهر گریخته خود را به خرابه رسانیده گرفتار آمد و اصلاًًنخان چنان فرار نمود که عنان در مشهد مقدس کشیده در این وقت جان از دست سربازان جان شکار به در برد و ولایت سبزوار به تصرف لشکر دولت علیه آمد و امیرزاده سلطان مرادمیرزا حاجیمیرزا محمدخان را با کنده و زنجیر روانۀ دربار شهریاری نموده عازم مشهد مقدس گردید و حاجیمیرزا محمدخان به دارالخلافه رسیده در ارگ محبوس و مغلول ماند و امیرزاده سلطان مرادمیرزا بر ولایت نیشابور نیز مستولی شده به ولایت مشهد مقدس رسیده در خواجه ربیع منزل گزیده نصب خیام اقامت نموده به فکر تسخیر قلعۀ مشهد افتاد و مملکت خراسان سوای چاردیوار مشهد مقدس به تصرف امنای اولیای دولت علیه آمد و حسنخان به فکر کار خود افتاده برای حفظ جان خود دست و پایی میزد و در آستانۀ مبارکۀ متبرکه از قندیل طلا و نقره و سایر اسباب و سایر اوضاع هرچه میدید و میشنید تصرف نموده به اوباش و رنود که به گرد خود جمع آورده بود مسکوک نموده میداد و از سربازان آنچه در آن مدت جمع آورده بود در جاهای بد و حمامها محبوس نموده به ترکمانان میفروخت و به این نوع در مشهد مقدس خودداری مینمود و عند الفرصة جمعی را بیرون فرستاده از محالات آذوقه تدارک به شهر میآورد و گاهگاهی به اهل و اردوی امیرزاده سلطان مرادمیرزا متعرض شده و جنگ و جدال مینمود.
چون بر رأی امنای دولت علیه واضح شد که برای محاصرۀ مشهد مقدس جمعیتی که در خدمت امیرزاده سلطان مرادمیرزاست کفایت نمیکند به تدارک و تهیۀ لشکر پرداخته توپخانه و لشکر به دفعات به مدد فرستادند و امیرزاده سلطان مرادمیرزا در خواجه ربیع بنای گلکاری گذاشتهخانه و حمام و طویله برای لشکریان ساختند و به کشیدن و جمع آوردن آذوقه برای لشکریان قیام و اقدام نموده به عزمی درست و رأیی ثابت متوجه تسخیر مشهد مقدس شدند و همه روز بین الجانبین کشش و کوشش و جنگ و جدال برپا و قائم بود و کوتاهی از طرفین در این مواد واقع نمیشد.