حکایت
ولایت تویسرکان ولایتی است کوچک مشتمل بر یک قصبه و هفتاد پارچه ده ولیکن اهالی این ولایت مردمانیند خشکدماغ و متکبر و وضع بقعه چنان واقع شده که دور از شوارع اتفاق افتاده تردد از ولایات دیگر به آن ولایت کمتر واقع میشود و خود اهل ولد نیز به سایر بلاد کمتر میروند و به این جهت بسیار از آداب و آدابدانی دورند و هریک فینفسه چون کسی را ندیدهاند خود را افلاطون و ارسطو مینامند و میدانند و اهل این قصبه و محال متفرق به دو فرقهاند جمعی خود را بسته و خواهان اولادمیرزا محمد سیاوشانی که در سنوات سابقه به این بلد آمده متوطن شده و صاحب قرای و مزارع گشته میدانند و بعضی دیگر خود را بسته و خواهان اولاد حسینعلی بیک نامی که پدرانش از اهالی سیستان و در عهد نادرشاه به تحصیل مالیات به این ولایات آمده توقف نموده صاحب عیال و اولاد و سکنه و قری و مزارع شده میشمارند و ایشان خود را از طایفه ملک جمشید سیستانی میپندارند.
این طایفه همیشه با اولادمیرزا محمد در منازعه و عداوت میباشند و چون از دیوان اعلی اولادمیرزا محمد به منصب وزارت این ولایت سرافرازند و پسران حسنعلی بیک منصب کلانتری دارند همیشه در مقام حسد و عداوت آن طایفه میباشند و در تضییع ایشان ساعی و جاهدند و این عداوت منصبی و جاهی در میان دو طایفه مستمر و برقرار است و هرمرحله و هرخانه و هرقریه که در این محال واقع است در مرور زمان دو فرقه شده هریک خود را خواهان یکی از این دو طایفه کردهاند و در زمان حکومت قنبر علیخان رئیس طایفهٔ میرزا محمدمیرزا شفیع و رئیس طایفهٔ حسنعلی بیکمیرزا رضا قلی بود و این میرزا رضا قلی در مزاج قنبر علیخان تصرف کامل نموده و قریهٔ گرزان را که از قرای معظم این ولایت است برای قنبر علیخان به هرحیلهای که بود از صاحبانش انتزاع نموده به ملکیت قنبر علیخان درآورد، پس از مالکیت قنبر علیخان بنای تعمیر قلعه برای او گذاشته عمله از ولایت گرفته و تیر از دهات انداخته به این امورات خود را مقرب حاکم ساخته به عداوت طایفهٔ میرزا محمد مشغول شد و برای دهات ایشان مدعی ملکی از طایفهٔ قراگوزلو تراشیده به فکر تضییع ایشان برآمد و در آن