پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۱۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

سرباز جدید افتاده هزار نفر از تبریز و هزار نفر از خوی به تدریج گرفته شد و محمدخان سرتیپ نیز بیست هزار تومان از میر روانداز گرفته سلیمانیه را به سلیمان پاشا سپرده افواج افشار را مرخص کرده به تبریز عود نمود و صالدات بهادران نیز به قریۀ قراورن مراغه و سلماس که منازل ایشان بود معاودت کردند. در این بین محالات کردستان مثل محال اشنویه و مرکور و ترکور و دشت و سومای و برادوست به هم برآمده به تحریک میرروان دز و خوانین افشار سر از اطاعت ابراهیم‌خان سردار که حاکم آن ولایت بود باز زدند و چنان شد که سردار والاتبار را که در نیم‌فرسنگی شهر ارومیه چادر زده و نشسته بود شب از اطراف به گلوله گرفته او را به شهر فرار دادند و در شهر نیز کسی به سردار اطاعت نمی‌نمود بلکه شب جمعی از الواط و رنود به دارالاماره رفته محبس سردار را شکسته به اطاق محبوسین کوشیدند و میر روان دز به این جهات و به جهت خالی بودن آذربایجان از وجود نایب‌السلطنه و لشکریان دست‌درازی به طوایف روند و شکاک نموده بلکه با اهالی قصبۀ اشنویه که مذهب تسنن دارند در ساخته داروغه و مستأجر فرستاد و به محال سردشت نیز تفنگچی روانه نموده قلعه را ضبط نمود و طایقۀ قراپاپاق را که از مهاجرین مملکت ایروان و در محال سلدوز به حکم نایب‌السلطنه نشسته بودند طایفۀ بلباس را تحریک کرده به تاخت و تاز ایشان پرداختند.

این حکایات به عرض نایب‌السلطنه رسیده ضبط و نظم مملکت ارومیه را از امیر نظام خواستند و در همین اوقات طوایف اکراد جلالی و سپیکی در طرق قازلی گول و دیادین به تاخت و تاراج و قتل مترددین ولایات اشتغال می‌نمودند و نیز طایفۀ اکرادخان محمود به محال قطور که از محالات مملکت خوی است آمده ادعای آن محال و قلعۀ قطور را می‌کردند و همچنین از طرف ولایت حکاری سلیمان بیک مدیر از طرف نور اللّه‌خان حاکم آن ولایت آمده در قلعۀ باشقلان نشسته محالات الباق و در یک و کردیان را مداخله نموده از ادای حقوق ملتزمۀ خود که بایست به دیوان آذربایجان دهند بازمی‌داشت و واضح بود که تا استعدادی در سرحد جمع نمی‌شد دفع این نحو حکایات به نوشتجات و نصایح ممکن نبود. در آن اوقات دولت علیۀ روم از مجادلۀ روس به دادن بیست و هفت کرور تنخواه نقد و واگذاشتن مملکت بسیار از طرف یونان و دست کشیدن از مملکت