ذکر ورود نایبالسلطنه به مملکت خراسان و گرفتن قلعهٔ سلطان میدان از دست کسان رضا قلیخان و رسیدن به شرف آستانبوسی امام ثامن ضامن علیه و علی آبائه الف التحیة و السلام
خوانین سرکش خراسان از مأموریت نایبالسلطنه به آن سامان ترسان و هراسان شده به فکر مال و جان خود افتادند و ندانستند که هرچه خیال نمایند نقش بر آب یا نمونهٔ سراب است اول تدبیری که به خاطر ایشان رسید آن بود که شاهزاده احمد علیمیرزا را که اسمی از والیگری بیش نداشت محرک شده او را در مشهد مقدس تقویت نموده به آن وادارند که سرکار نایبالسلطنه را از ورود در مشهد مقدس مانع آمده در این زمستان که لشکر غریب آذربایجان به آن سامان میرسند از بیجایی و بیمکانی بیسر و سامان شده بیزحمت جنگ و جدال در معرض تلف آیند به این تدبیر و نیرنگ با شاهزاده احمد علیمیرزا گرم گرفته دم از اطاعت و تمکین او زدند و شاهزاده را از جا برده به هوس حکومت انداختند و میرزا موسی نایب که در مشهد مقدس از طرف خاقان مغفور کارگزار بود به دولتخواهی اقدام نموده اهل مشهد مقدس را به امید و بیم با خود یار نموده از وفاق و اتفاق با خوانین خراسان محترز میساخت و در آن ایام شخصی را که خبر رسیدن نایبالسلطنه را به شاهرود و بسطام به شاهزاده احمد علیمیرزا داده بود شاهزاده او را زبان بریده خود به سخنان نالایق و ناپسند زبان گشوده بود خوانین خراسان به ضبط ولایات خود اشتغال نموده منتظر مقابله و مجادله نشسته بودند و هریک از خوانین به قانونی که داشتند عریضجات خالی و پر از اظهار دولتخواهی با کسان خود به خدمت نایبالسلطنه میفرستادند و سرکار نایبالسلطنه در صورت خدمتگزاری و فرمانبرداری ایشان را امیدواری به مراحم بیکرانهٔ دولت میدادند و اردوی خاقان مغفور روانه شده چون از مملکت سبزوار گذشتند میرزا ابوالقاسم قائممقام را به آوردن رضا قلیخان قوچانی فرستادند و اردوی همایون به حرکت آمده به قلعهٔ سلطان میدان که در سر راه اردوی همایون و مشحون از تفنگیان رضا قلیخان بود رسیدند.
سیورسات خواهان اردو از قلعه سیورسات خواسته به جز نمودن سرب و باروت و