پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۱۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شود و مدت مهلت فیمابین دولتین برای تخلیۀ آن ولایت منظور گفتگو شده بود از قضا انقضای آن مدت معین در وقتی شد که نایب‌السلطنه در دارالخلافه تشریف داشتند لشکر روس به سرکردگی ژنرال مایوررال به ضبط مملکت طالش مأمور شده و ژنرال مذکور آمدن خود را به این دعاگوی دولت پادشاهی اعلام نموده خواهش نموده بود که این دعاگوی دولت کس فرستاده میرزا حسن‌خان را به خوشی از محالاتی که باید واگذار شود مقطوع الید ساخته به تصرف دولت روس داده شود.

این دعاگوی دولت شاهی نیز به خواهش ایشان عمل کرده میرحسن‌خان را به هر نحوی که می‌دانست از ولایت مزبوره بیرون آورده در محال آستارا در قریه‌ای موسوم به چلوند متوقف نموده بود.

در این وقت که خبر قتل ایلچی از دارالخلافه شایع شد میرحسن‌خان به تصور این‌که منازعۀ فیمابین دولت روس و ایران تجدید خواهد شد فرامین سابقۀ دولتی را که در ایام منازعه فیمابین دولتین در سابق برای صادر شده بود ابراز و اظهار نمود و چنان شهرت داد که این احکام به تازگی رسیده است و تفنگچیان محالات متصرف فیه خود را جمع‌آوری کرده قریب به شش هفت هزار نفر جمعیت کرده بر سر قلعۀ لنکران رفته لشکر روس را در آن قلعه محاصره نموده نشست و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام که در آن روزها کارگزار امورات آذربایجان بود در اخبار واقعۀ ایلچی که به این دعاگوی دولت در اردبیل کرده بود اخبارنامه را مصدر به این بیت نموده بود:

  هزار نقش برآرد زمانه و نبود یکی چنان‌که در آیینۀ تصور ماست  

در این بین که اخبارنامه رسید چگونگی حرکت میر حسن‌خان نیز از اردبیل واضح شده این دعاگوی دولت در جواب اخبارنامه این نقش تازه را که غریب‌تر از حکایت دارالخلافه بود نگاشته روانه داشت.

امنای دولت تبریز و سرکار نایب‌السلطنه از شنیدن این حکایت تازه دلتنگی بی‌اندازه نموده این دعاگوی دولت شاهی را حکما و حتما به رفع این حکایت مأمور فرمودند. این دعاگوی دولت یک نفر از معتمدین خود را از راه قزل آغاج روانه نمود که به کشتی نشسته به قلعۀ لنکران رود و نوشتجات به ژنرال لنکران نوشته بی‌خبری دولت علیۀ ایران