مسعود را با محمد حسینخان ایشیک آقاسی و بعضی از خوانین افشار با آقایان و سوارهٔ قاجار که همراه بودند به قدر پانصد نفر برداشته و چون فیالجمله در مزاج نایبالسلطنه تکسری بود به تخت روان سوار و روانهٔ قصبهٔ دهخوارقان شدند و در راه دولتداری با وجود اینکه پشت و پناه دولت ایران وجود شریف ایشان بود خود را بیمحابا به میان آنچنان دشمنی انداخته و از برای حفظ بیضهٔ اسلام و دولت ایران از وجود مبارک خود گذشتند و سخنان بدگویان را که در دارالخلافه میگفتند به مضمون ذرهم و ما یقولون عمل فرموده به هیچوجه اعتنایی ننمودند و از آن طرف ژنرال بسقویچ با سه هزار صالدات و هزار و پانصد نفر سواره و ده عراده توپ با وزرا و اعیان دولت روسیه یک روز قبل از نایبالسلطنه وارد قصبهٔ دهخوارقان شده بودند مهماندار و استقبالچی برای نایبالسلطنه رسیده ایشان را در کمال اعزاز و احترام به قصبهٔ دهخوارقان وارد نمودند.
ذکر خبر شدن خاقان مغفور از رفتن نایبالسلطنه به میان لشکر روس برای انجام مصالحه
چون این خبر به دارالخلافه رسید و کیفیتهای مذکوره را به عرض خاقان مغفور رسانیدند از یک طرف ملاحظه میفرمودند مثل مملکت آذربایجان و سی هزار لشکر نظام با سیصد عراده توپ که در قلعههای ایروان و عباس آباد و تبریز و سایر امکنهٔ آذربایجان بود از دست رفته و مثل دولت روس دشمنی قویدست تا بقاپلان کوه ضبط نمودهاند و به این قناعت نخواهند کرد و البته وارد عراق خواهند شد و از طرف دیگر ملاحظه میفرمودند که کو آن استعداد در عراق و فارس و مازندران که به مقابلهٔ چنین دشمنی قوی توان پرداخت و یا به ممانعت ایشان توان برخاست حرفهای واهی حسینخان سردار سستتر از تار عنکبوت است و گفتگوی شاهزاده معاند و امنا محض خوشآمد است و از این طرف ملاحظه میفرمودند که در میان پادشاهان جهان چگونه میتوان به این نوع کار که از دشمن پیش آمده تسلیم صرف شد و از اینقدر مملکت و این خزینه چگونه توان گذشت و از دشمنان مذلت کشید و از طرف دیگر ملاحظه میفرمودند که با وجود ظهور این غلبه از طرف دشمن یمکن اگر مصالحه نشود باقی