پادشاه مرحوم به یک فرسنگی اردبیل رسیده دعاگوی دولت پادشاهی به استقبال شتافته به لوازم جانسپاری و خدمتگزاری اشتغال نمود و سؤال از ارادهٔ پادشاه مرحوم نمود، فرمایش فرمودند که چون از نایبالسلطنه خبری نیست و مملکت آذربایجان هم به هم برآمده و تبریز از دست رفته ظاهراً مصلحت آن است که تا خمسه رفته در آنجا توقف کنیم و آنچه از خاقان مغفور حکم شود معمول داریم تا از نایبالسلطنه نیز خبری ظاهر شود این دعاگوی دولت شاهی معروض داشت که چون قلعهٔ اردبیل در کمال متانت است و چهل عراده توپ با توپچی و قورخانه بسیار در قلعه موجود به قدر هزار و پانصد نفر عراقی و آذربایجانی در قلعه هستند و مملکت اردبیل به مملکت طالش و رشت متصل است مصلحت باشد پادشاه مرحوم به قلعه تشریففرما شده این دعاگوی دولت شاهی جان خود را نثار خاک پای مبارک خواهد کرد و در این زمستان به عراق رفتن و شماتت اعمام را کشیدن چه ضرور است. پادشاه مرحوم نیز قبول عرایض این دعاگوی دولت را فرمود و میرزا نصراللّه نیز تصدیق عرایض این دعاگو را کرده رأی پادشاه مرحوم به این قرار گرفته با توپخانه و غلام که همراه او بود وارد قلعهٔ اردبیل شدند و در قلعهٔ اردبیل قریب به پنجاه عراده توپ و دو هزار نفر سواره و پیاده حاضر شده همه همت بر حفظ و حراست آن قلعه گماشتند و میر حسنخان طالش نیز پنج شش هزار نفر سواره و پیادهٔ طالش مستعد نموده گوش به فرمان نشست و پادشاه مرحوم کیفیت امر ولایت اردبیل و طالش را به خدمت خاقان مغفور عرضه نموده متعهد حفظ این مملکت شدند.
اما احوال میرزامحمدخان لاریحانی و اولاد و عیال نایبالسلطنهٔ مرحوم بعد از خروج از تبریز به تعجیل تمام روانهٔ عراق شدند و بار و بنه و اسباب این دعاگوی دولت که یک روز پیش از خروج میرزامحمدخان به عزم آمدن به اردبیل از تبریز بیرون آمده بود از گدوک شبلی به راه اردبیل روانه شده بودند سواران مرند و سوارهٔ قزاق تا گدوک شبلی تعاقب میرزامحمدخان را نموده و خبردار میشوند که در پیش میرزامحمدخان زیاده از سه چهار هزار نفر سواره و تفنگچی میباشد و میدانند که از دنبال رفتن او بیفایده است و خبردار میشوند که مال و اسباب این دعاگوی دولت به طرف اردبیل رفته است خوانین مرند و سوارهٔ قزاق به راه اردبیل افتاده در قریهٔ ارشتیناب به بنهٔ این دعاگو رسیده مال و