این چه سرکردگی است و این چه سرداری با وجود این همه دادوبیداد میکنیم امیرزاده همه روز میفرستد که سوار شویم برویم شکار دراج اگر نرویم حرفی بزنیم امیرزاده کجخلق میشود و بشاهزاده شکایت میکند نمیدانیم چه باید کرد نه بیلی هست نه کلنک هست هرقدر میگوییم بیل و کلنگ بفرستید بخرند بیاورند میگویند از نواب والا اذن نداریم.
بعد از آنکه این گفتگوها را باهم کردند قرار دادند بروند خدمت وزیر حرف بزنند یا اینکه آنچه لازم داریم یا تو یا امیرزاده بگیرید یا اینکه بنویسید نواب والا خود تشریف بیاورند ما آمدیم باینجا برای دعوا نیامدهایم برویم شکار دراج یا اینکه اگر خودتان نمیگیرید ما قبض میدهیم عوض مواجب شما پول بدهید تا آنجا لازم هست خودمان بگیریم.
فردای آنروز رفتند خدمت وزیر قدری حرف زدند بنا این شد که بنویسند نواب والا خود تشریف بیاورند.
چهار روز بعد از ورود افواج فراهانی بمحمره نواب والا تشریف آوردند افواج همگی سوار و پیاده توپچی با توپ رفتند استقبال نواب والا با قلیل سواری آمد توپها شلیک کردند بسر فوجها که رسید سلام زدند چونکه بتعجیل تشریف آورده بودند نواب والا آن شب را در اردوی امیرزاده تشریف بردند.
فردا که چادرها را زدند تشریف آوردند بچادرهای خودشان اما قبل از رفتن افواج فراهان و نواب والا و بعد از آنکه دو سه مرتبه رفتند بجزیره برگشتند در این دفعه آخر نواب و امیرزاده باتفاق سرکردهها رفته بودند کنار شط که جایی را برای سنگر مشخص کنند بعد از