یکدسته از فوج سیلاخوری که قراول نواب امیرزاده بودند باستقبال آمدند.
اما چه سرباز از حالت آنها نمیتوان آنچه دیده شده نوشت اما چنان معلوم میشد که ابدا توجهی کسی بحالت آنها نکرده نه از جیره نه از مواجب و نه از ملبوس و تفنگ چنان فهمیدم بیاغراق که اگر از آنها کسی میپرسید جیره مواجب چه دادند بشما نمیدانستند جیره مواجب چه چیز است چرا که اسمش را کسی پیش آنها نبرده منحصر بسرباز نبود بلکه سلطان یا نایبی هم که بود همین حالت را داشتند.
یک صفه نظام بسته بودند چونکه زیاده از پنجاه شصت نفر نبودند تفنگهاشان از ده تا دو تا سرنیزه نداشت چقماق نداشت سنبه نداشت بعضی از اصل تفنگ نداشتند بعضی نصف قنداق داشت نصفی نداشت از ملبوسشان هم از ملبوس نظام گذشته که نداشتند غیر نظام هم نداشتند بعضی یکتای پیراهن و بعضی پای برهنه. با وجود اینکه ماه قوس بود.
از آنها گذشته رفتیم خدمت امیرزاده. سرتیپ با خوانین در فوج قدیم بودند بعد از ورود بمیان دیوان خانه طبل سلام و پیشفنگ زدند امیرزاده اظهار التفات بسرتیپ کرد سه روز در خرمآباد بودیم از آنجا حرکت بسمت عربستان کردیم.
از خرمآباد تا دزفول دوازده منزل است بعضی از منازل را سیورسات دادند بعضی را ندادند بجهت اینکه ایلات نزدیک نبودند تا روز ورود دزفول بقدر صد سوار آمدند استقبال حاکم دزفول میرزا عنایتاللّه و پاره از اعیان دزفول چند خوانچه هم شربتی آوردند بجهت منزل مبارکی.