در سراسر خوزستان جنبشی پدید آمده عشایر عرب برخی در نتیجه دعوت حاج سیدمحمد و برخی به جهت دشمنی با شیخ خزعل بشوریدند و بسیاری از ایشان بویژه عشیره بنی طرف که گویا دلیرترین عشایر خوزستان میباشد و از شیخ خزعل ستمها دیده و همیشه دل از کینه او پر داشتند به لشکرگاه ترکان پیوستن و آن سپاه انبوه از هویزه برخاسته و تا دو فرسخی اهواز پیش آمده در آنجا نشیمن ساخت.
از این سوی انگلیسیان هم امنیه را که جایی در روبهروی اهواز در کنار غربی کارون میباشد لشکرگاه ساختند. تا دیری جنگ در میانه روی نداد تا اینکه در شب شانزدهم ربیع الثانی یک بردیکا از سپاه انگلیس به راهنمائی کسان شیخ خزعل به لشکرگاه ترکان شبیخون بردند و جنگ سختی در میانه درگرفت و انگلیسیان و شکست یافته بازپس گردیدند ولی ترکان و اعرابی که با آنان بودند از دنبال تاخته گروه فراوانی را از اینان نابود ساختند.
جنرال سایکس مینویسد: «شماره سپاه دشمن دوازده هزار تن بود انگلیسیان با آنکه دلیری بسیار نمودند شکست یافتند و گزند بس سختی به ایشان رسیده انبواهی کشته گردیدند».
آقای شیخ مرتضی شوشتری که داستان کشته شدن او را سپس یاد خواهیم کرد یادداشتی درباره این جنگ نوشته و در آنجا میگوید سپاه انگلیس که شبیخون بردند شمارهشان دو هزار بود که هزار و دویست و پنجاه از آنان با کلنل لیوتنان پال فرمانده ایشان کشته گردیدند و توپخانه و قورخانه ایشان به دست عثمانیان و اعراب افتاد.
سپس در میانههای جمادی الاولی بار دیگر جنگ توپخانه میان دو لشکر درگرفت و دو سه روز آتش جنگ فروزان بود در این میان محمد