ثامر از فلاحیه به هندیان گریخت و کعبیان به عبدالرضا گرویده او را پذیرفتند.
گویا داستان عبدالرضا این بوده که پس از ویرانه کردن محمره با سپاهی روانه فلاحیه شده و ثامر خبر او را شنیده و به هندیان گریخته ولی سپس که پاشا از محمره و آن پیرامونها دور شد عبدالرضا هم ایستادگی نتوانسته و به بغداد رفته. بهر حال در تاریخچه کعب نامی از او نمیبرد و ما میدانیم که پس از داستان محمره دوباره ثامر شیخ کعبیان بوده و آنگاه این داستان تاختوتازی بیش نبود و از همان زمان دولت ایران با دولت عثمانی به گفتگو پرداخته قضیه را دنبال میکرد پیداست که با اینحال درنگ عبدالرضا در فلاحیه نشدنی بود.
قشونکشی معتمدالدوله بر سر محمدتقی خان
محمدتقی خان پس از آن همه لشکرکشیها بر سر او هنوز آرزوی خودسری را از سر خود بیرون نکرده بود و مالیات نمیپرداخت و به گفتۀ ناسخالتواریخ همیشه ده هزار سوار آماده داشت. گفتیم که معتمدالدوله با او مهربانی نموده سلطان مراد میرزا را نگذاشت بر او سخت بگیرد سپس هم که برادرش علینقی خان در تهران گروگان بود و از آنجا گریخته در اصفهان به معتمدالدوله پناهنده گشت معتمدالدوله به او پناه داد از شاه اجازه برای او گرفت که در اسپهان نشیمن گزیند. با این همه در این هنگامم که معتمدالدوله والی اسپهان و لرستان و خوزستان بود محمدتقی خان با او از در گردنکشی درآمد و مالیات نمیپرداخت.
علت عمدۀ آن بود که در این هنگام که میانه ایران و انگلیس