پای والی هویزه در میان است و چنانکه نوشتهاند در نتیجه خیانتهای او بود که پایتخت ایران به آن آسانی به دست افغانیان افتاد از اینجا باید به نگارش آن داستان بپردازیم.
باید دانست که در این باره سند ما نوشتههای سرجان ملکم و آن سیاح اروپائی است که بیست و شش سال در ایران زندگی کرده و در همان سال ۱۱۳۵ در اصفهان بوده و آن داستان دلگداز را با دیده خود دیده است[۱] اینان خیانتهای بسیاری بنام «خان هویزه» یا «والی هویزه» مینگارند و در سراسر داستان نام او را میبرند و چنین پیداست که شاه سلطان حسین اعتماد بسیار به او داشته و جز به گفتۀ او کار نمیبسته و او نیز جز به برانداختن شاه نمیکوشیده است لیکن اینان نام والی را نمینگارند تا دانسته شود که همان سیدمحمدخان یا دیگری مقصود است ولی چون تذکره شوشتر در سال ۱۱۳۲ سیدمحمدخان را والی هویزه خوانده از اینجا باید پنداشت که در سال ۱۱۳۴ و سال ۱۱۳۵ هم والی او بوده و آن خیانتها در داستان افغان نیز جز از او سر نزده است.[۲]
باری نخستین خیانت والی هویزه آن بود که چون در سال ۱۱۳۴ که هنوز افغانها در کرمان بودند شاه او را از هویزه خواسته با پنج هزار سوار روانه کرمان نمود و او در اثنای راه آهنگ افغانیان را بسوی
- ↑ او کتابی به لاتین نوشته و در اروپا چاپ نموده. یکی از ترکان استانبول آن را به ترکی ترجمه کرده «عبرتنامه» نام نهاده و چاپ کرده. سپس عبد الرزاق دنبلی آن را به فارسی ترجمه نموده که نسخهای از آن در کتابخانه مدرسه سپهسالار هست صنیع الدوله نیز همان را در جلد دوم منتظم ناصری آورده است.
- ↑ در پاره کتابها نام «سید عبداللّه» برده میشود ولی گویا درست نباشد.